داستان کوتاه" اگر تبرک میشد" در روز آنلاین
این داستان در دههی هفتاد نوشته شده است و بیش از بیست سال از عمر نوشتنش
میگذرد. داستان در مورد مردیست که به دلیل حرامزاده خواندنش توسط اهالی
پدرش را از دست داده و با مادرش از وطن رانده شده اند و حالا برای مبارزه با
خرافت به جنگ مسبب آن که تمساحی نادر است برگشته. ولی در آخر تسلیم خرافات
میشود و توسط تمساحی که نماد خرافات است بلعیده میشود.
در رودخانه هیرمند و در زمانی نه چندان دور نوعی تمساح منحصر به فرد بوده است که در موقع خشکسالی خود را در زیر شنها دفن مینموده و برای تغذیه شبها بیرون میآمده است. البته فعلا از بین رفته است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر