۱/۳۰/۱۳۹۱

روند داستان نویسی کارلوس فوئنتس از زبان خودش

روند داستان نویسی کارلوس فوئنتس از زبان خودش ( داستان نویسان موفق هیچ وقت حقیقت را نمی گویند ) « من نویسنده صبحگاهی هستم . از ساعت هشت و نیم شروع می کنم به نوشتن با قلم و تا ساعت دوازده و نیم ادامه می دهم و سپس می روم شنا . بعد بر می گردم و ناهار می خورم و بعد ازظهر کتاب می خوانم . بعد هم می روم پیاده روی تا برای نوشتن روز بعد آماده شوم . اول بامداد می نویسم و بعد که حس کردم داستان آنجاست ، آن را کناری می گذارم . بعد دست نویس را تصحیح می کنم و خودم آن را ماشین می کنم و تا آخرین لحظه آن را اصلاح می کنم . وقتی داستان را روی کاغذ می آورم درواقع کار آن تمام شده است : نه صحنه ای از قلم افتاده و نه بخشی . دقیقن می دانم قرار است چه رخ بدهد و کم و بیش همه چیز ثابت می ماند ، اما در این مواقع در واقع عنصر غافلگیری را درون خودم قربانی می کنم . هرکسی که می نویسد با این مسئله و مشکل آشناست که می داند چه می خواهد بنویسد ، اما آنچه روی کاغذ می آید کاملن او را شگفت زده می کند . . این یک مشکل پروستی است . مارسل پروست فقط زمانی می نوشت که آنچه را قرار بود بنویسد تجربه می کرد و با این حال به شکلی سعی می کرد بنویسد انگار هیچ چیز درباره آن مسئله نمی داند ، که این خیلی عجیب است من سعی می کنم فقط آنچه می خواهم را بنویسم و غافلگیر نشوم . به شکلی همه ی ما نویسندگان چنین ماجرایی داریم : دانستن آنچه می خواهی بگویی ، احاطه داشتن بر مواد داستانی و در عین حال برخورداری از اندکی آزادی که معنایش کشف ، شگفتگی و آگاهی از پیش شرط آزادی خواننده است . اگر در امریکای لاتین بخواهید تغییری در نوشته کسی بدهید ، حتا جای یک نقطه را عوض کنید ، واکنش نشان می دهد و خیلی سریع شما را متهم به سانسور و توهین می کند . وضعیت من به عنوان نویسنده ای مکزیکی مشابه نویسنده ای در اروپای شرقی است . ما از امتیاز سخن گفتن در منطقه ای برخوردارهستیم که این امتیاز در آن باب نیست . ما به جای دیگران سخن می گوییم ، مسئله ای که در امریکای لاتین بسیار مهم است ، درست مثل اروپای مرکزی . پابلو نرودا می گفت هر نویسنده ی امریکای لاتین در حالی قدم بر می دارد که سنگینی بسیار روی دوش خود احساس می کند ، سنگینی مردمش ، سنگینی خودش و سنگینی تاریخ ملی اش . ما باید سنگینی بسیار گذشته را باز سازی کنیم تا یادمان نرود چگونه زنده شدیم . اگر گذشته ات را فراموش کنی می میری . همه نویسندگان با وسوسه زندگی می کنند . برخی وسوسه تاریخ دارند و برخی فردگرای محض هستند و برخی هم در دنیای وسوسه محض غوطه می زنند ، که این مورد اخیر جهانی تر است . وسوسه من در تمام کتابهایم مشخص است : همه آنها با ترس سرو کار دارند . همه آثار من در مورد ترس هستند ، احساس جهانی ترس از اینکه چه کسی از در وارد می شود ، چه کسی ما را دوست دارد ، چه کسی را دوست داریم و چه گونه به اشتیاقمان می رسیم . این وسوسه ها در تمامی آثار من دیده می شوند ، آن هم در کنار بافت تاریخی که به شکل کلی در آثارم هست .»