۱۱/۱۰/۱۳۹۰

تنگه هرمز را ترکمنچای نکنیم

فرزانه روستايي
froostaee(at)yahoo.com

بعید می دانم کسانی که بستن تنگه هرمزرا تبلیغ می کنند اطلاعات چندانی از اهمیت استراتژیک این تنگه برای ایران و تجارت جهانی داشته باشند، زیرا اگر چنین بود احتمالا در می یافتند که پایان درگیری و اختلال در تنگه هرمز که 35 درصد حمل و نقل دریایی جهان (به نقل از Wikipedia) از آن می گذرد این بار مانند خاتمه جنگ ایران و عراق نخواهد بود که با سر کشیدن جام شوکران ختم شود و قلمرو آبی خاکی کشورنیز به همان شکل سابق باقی بماند.





2500 سال است که مرزهای ابی کشور مختصات تثبیت شده فعلی و شناسایی جهانی را با خود داشته است.بسیار بسیار دلاور مردان و نا خدایان و ملوانان ایران زمین جان خود را نثار صیانت از این آب و خاک کردند تا 1800 کیلومتر مرزهای جنوبی و 34 جزیره مسکونی و غیر مسکونی در پهنای خلیج فارس و دریای عمان به نام ایران تثبیت شود.تا حدی که فقط جزیره قشم ایران بیش از 5 برابربزرگتر از کشور بحرین است که تا همین چند سال پیش و تا نوجوانی پدر بزرگ های ما هنوز به ایران تعلق داشت. حال چگونه است که دفاع از این همه عظمت و شکوه تاریخی به امثال محمد رضا رحیمی معاون احمدی نژاد گذاشته شده که جدا از سوابق نانوشتنی، متهم ردیف اول پرونده مشهور به "میدان فاطمی " و کلاهبرداری ازشرکت بیمه ایران است؛باندی که با جعل اسناد تایید تصادف از سوی پلیس از شرکت های بیمه پولهای کلان دریافت می کردند.

وااسفا و صد حیف از ایران و اسلام ایرانی که که مدافعان واقعی ملت همچون میرحسین موسوی، تاج زاده، وامثال محسن امین زاده حبس انفرادی بکشند، ولی عرق خورها و جاعلان سابقه دار امنیت مرزهای آبی کشور را با حیله گری خرج باند بازیهای درآستانه انتخابات کنند تا چراغ سبزی هم به خارج داده باشند که " اصل مملکت دست ماست نه رقبا " و اینکه، اگر معامله ای قرار است صورت بپذیرد " با ما معامله کنید، با هم کنار می آییم "



اما تنگه هرمز :

تنگه هرمز که ریشه لغوی آن در گویش ساکنان میناب به معنای "درخت خرما" ست آبراهی به عرض 54 کیلومتر بین ایران و سواحل عمان است که عمیق ترین نقطه آن فقط 120 متر است و روزانه 16 تا 19سوپر تانکر 16 میلیون بشکه نفت و فراورده نفتی را از این تنگه منتقل می کنند که مجموعا 35 درصد حمل و نقل دریایی نفت جهان یا 20 درصد کل نفت جهان میشود. دو خط کشتیرانی بین المللی در خلیج فارس (بر اساس نقشه ویکیپدیا ) از وسط جزایر ایرانی و قلمرو آبی ایران می گذرد که از بقیه مناطق کمی عمیق تر است. از آنجا که این تنگه برای عبور و مرور سوپرتانکرها و کشتی های خیلی بزرگ چندان امن نیست قانون تفکیک ترافیک دریایی(Traffic Separation Scheme) یک اتوبان دریایی فرضی با پهنای 10 کیلومتر را از وسط تنگه هرمز برای عبور شناور ها در نظر گرفته است.از این پهنای ده کیلومتری 2مایل در سمت شمال برای ورود و نیز 2 مایل در سمت جنوب برای خروج از تنگه هرمز اختصاص یافته. وسط این دو مسیر یک پهنای خالی 2 مایلی برای اجتناب از برخورد کشتی ها در نظر گرفته شده است

هر چند که تنگه هرمز را نمی توان با زنجیر مسدود کرد یا با غرق کردن دوسه کشتی مانع تردد شناورها شد، ولی به قدری باریک است که بارها کشتی های تجاری یا جنگی، زیر دریایی ها و نفت کش ها هنگام عبور از تنگه با یکدیگر تصادف کرده اند. به رغم اینکه عمان و ایران اخیرا هر دو سامانه کنترل ترافیک دریایی در تنگه هرمز دارند در ژانویه 2007 زیردریایی اتمیUSS Newport News با یک سوپر تانکر عظیم 000/00 3 تنی در تنگه هرمز برخورد کرد. در مارس 2009 نیزکشتی باربری USS New Orleans (LPD-18) با زیر دریایی اتمی USS New Orleans (LPD-18) برخورد کرد. شدت تصادف به حدی بود که تعمیر این زیر دریایی دو سال وقت و 120 میلیون دلار هزینه در پی داشت. ناوگان پنجم امریکا در بحرین - کمی آن طرف تر از میدان مشهورمروارید - از زمان آیزنهاور در در منطقه مستقر است.این پایگاه با شمار قابل توجهی ناو، ناو هواپیمابرو تاسیسات لجیستیکی دریایی از مراکز اصلی فرماندهی عملیات در عراق، افغانستان و نظارت بر هر فعل و انتقالی در منطقه است.ناوگان پنجم امریکا نظارت دریایی وهوایی بر 5/2 میلیون کیلومتر مربع از تنگه هرمز، کل سواحل ایران از شرق تا غرب، دریای عمان، شرق اقیانوس هند، کانال سویز، و تنگه باب المندب در جنوب عربستان را بر عهده دارد. پایگاه به تازگی تاسیس شده فرانسوی Peace Campدر ابوظبی نیز با سه بخش لجستیکی، آموزشی، و پایگاه هوایی نیز کارکرد مشابه ولی محدودتری را برعهده دارد.



تاریخچه جنگ در تنگه هرمز :

جنگ ایران و عراق از همان ابتدا از سوی عراقی ها به دریا و زدن کشتی های تجاری کشیده شد. ایران بعد از چهارسال در 1984 با اکراه به جنگ نفتکش ها تن داد. بر اساس آمار شرکت لویدز لندن طی چهار سال جنگ دریایی 546 کشتی تجاری در گذر از تنگه هرمز هدف قرار گرفت یا با مین برخورد کرد که به کشته شدن 430 ملوان منجر شد. نفت کش ترک اطلس حامل نفت ایران اولین شناور نفتی بود که هدف عراقی ها قرار گرفت. از سال 1984 تا 1981ایران به هیچ کشتی تجاری حمله نکرده بود، ولی از سال 1986 تا 1984 نصف عراقی ها و از سال 1986 به بعد بیشتر از عراقی ها کشتی زد. در سال 1987 وقتی سعودی ها کل ساحل جنوبی خلیج فارس خود را برای حمله و فرار جنگنده های عراقی در اختیارعراق قرار داد تا به خطوط کشتیرانی ایران ضربات بیشتری وارد کننند ایران نیز با زدن 92 کشتی از عراق پیشی گرفت و در سال 1988 نیز با زدن 52 فروند کشتی هنوز از عراق جلو تر بود.فقط در سال 1987 تعداد 181فروند کشتی در منطقه هدف ایران و عراق قرار گرفت.

با افزایش فشار بر ناوگان دریایی ایران از سوی عراق، ایران بازرسی همه کشتی ها به مقصد عراق را آغاز کرد.وقتی سنگین ترین رکورد زدن تانکرها را ایران با حمله به تانکرهای کویتی ثبت کرد و به تلافی حمله عراق به خارک هیچ کشتی کویتی را در امان نگذاشت برای اولین بار از سال1987کشتی های کویتی برای در امان ماندن از حملات ایران کشتی های خود را درآمریکا ثبت وتردد با پرچم آمریکا را در تنگه هرمز و وخلیج فارس آغازکردند. تردد کشتی های کویتی با پرچم آمریکا در تشدید تنش در تنگه هرمز و خلیج فارس نقس بسزایی داشت. ایران طی چهار سال تا آخر جنگ به 221 فروند کشتی حمله کرد و عراقی ها طی 8 سال 322 فروند کشتی را در خلیج فارس و عبور از تنگه هرمز هدف قراردادند.55 فروند از این کشتی هاغرق یا از رده خارج شدند.

17می 1987 ناوچه موشک انداز امریکایی USS Stark در حوالی تنگه هرمز هدف دو موشک اگزوسه یک میراژ عراقی قرار گرفت. هواپیمای عراقی احتمالا از طریق تجهیزات پیشرفته میراژ اف 1 تشخیص داده بود که پدافند ضد موشکی ناو تصادفا غیر فعال است، توپخانه ناو هم مسلح نیست واطراف ناو ردیابی نمی شود.هواپیمای عراقی با دقت در نقطه کور رادار سیستم تشخیص حملات موشکی ناو امریکایی قرار گرفت و به محض اینکه USS Stark هشدار حمله موشکی را از آواکس دریافت کرد اولین موشک اگزوسه به ناو اصابت کرد ولی کاملا منفجر نشد. چند ثانیه بعد دومین موشک به همان شکافی شلیک شد که موشک اولی در داک فرماندهی و خوابگاه ملوانان ایجاد کرده بود. 37 ملوان در جا کشته و به همین تعداد زخمی شدند بدون اینکه USS Stark حتی یک گلوله برای دفاع از خود شلیک کند.با وجودی که فرمانده ناو و افسر پدافند هر دوبه علت سهل انگاری در دادگاه نظامی محاکمه شدند، چرایی هدف قرار گرفتن این ناو آمریکایی از سوی عراقی ها در آن مقطع زمانی به یک ابهام و از اسرار جنگ دریایی خلیج فارس مبدل شد تا اینکه بعدها با حدس و گمان گره از آن باز شد.هر چند دولت عراق رسما از آمریکایی ها عذرخواهی و اعلام کرد که ناو آمریکایی در آبهای عراق با ناو ایرانی اشتباه گرفته شده و خلبان خاطی اعدام شده است، اما همه می دانستند که دستور چنین شلیک حساسی بدون هماهنگی عالیترین مقام های عراقی نمی توانسته امکان پذیر باشد.

پنج ماه قبل از آن روزنامه لبنانی الشراع در نوامبر 1986 ازطریق لابی مهدی هاشمی فاش کرده بود که آمریکا و اسراییل دو سال است که روابط نزدیکی با ایران برقرار کرده و طی این مدت 2515 موشک ضد تانک تاو و 18 موشک ضد هوایی هاوک و کلی قطعات یدکی به ایران داده اند. بعدا معلوم شد دولت ریگان با امضای مجوز فروش تسلیحات به ایران از کانال اسراییل قصد داشته گروگانهای امریکایی اسیر جهاد اسلامی را در لبنان آزاد کند. طی نزدیک به دو سال 8 محموله از این موشک ها به ایران داده شد. سربازان ایرانی در عملیات های پی در پی تانک های تی 72 عراقی را که زره ضد انفجار داشتند با موشک های آمریکایی درو می کردند و گروگانها نیزیک ساعت پس از دریافت هر محموله در لبنان آزاد می شدند، هرچند گروگانهای دیگری بزودی جای آنان را می گرفتند. سفر مک فارلین مشاور امنیتی رونالد ریگان به تهران در 25 مه 1986 نقطه عطفی تاریخی در تصمیم به چرخش آمریکا و اسراییل به سوی کشور مهم ایران و فاصله گرفتن از اعراب به ویژه عراق بود.رونالد ریگان پس از جنجال افشا شدن کمک های تسلیحاتی آمریکا به ایران در جنگ با عراق طی نطقی از کاخ سفید مسؤلیت فروش تسلیحات به ایران را با هدف آزادی گروگانها که بعدها به "ایران گیت" شهرت یافت شخصأ پذیرفت وتاکید کرد که نمی توان از اهمیت کشور ایران بسادگی گذشت.

عراقی ها خیلی دیر به چرخش تدریجی سیاست آمریکا به به نفع ایرانی ها پی بردند، ولی در پاسخ به آن و در جواب همه موشک هایی که سربازان ایرانی تانک های عراقی را با آن زده بودند USS Stark را زدند تا هم هشداری به چرخش احتمالی آمریکا به سوی ایران باشد و هم آمریکا را در آینده بیشتر در تنگه هرمز و خلیج فارس درگیر کند.

در 24 آوریل 1988 کشتی موشک انداز USS Samuel B. Roberts که یک نفتکش کویتی را اسکورت می کرد وقتی از تنگه هرمز به خلیج فارس وارد می شد با یک مین بسیار قدرتمند برخورد کرد. با انفجار مین یک سوراخ 8 متری در کف ناو ایجاد شد که معمولا به غرق شدن کشتی ها منجر می شود، اما این ناو از غرق حتمی نجات پیدا کرد. USS Samuel B. Roberts از همان مسیری حرکت می کرد که دو روز پیش عبور کرده و به تازگی مین روبی شده بود. معلوم بود که مسیر دوباره مین گذاری شده است. وقتی غواصان مین های جدیدی در همان حوالی پیدا کردند که شماره ردیف همه آنان با مین های ایرانی پاکسازی شده چهار ماه پیش یکی بود و روی همه آنان Iran Ajr حک شده بود آمریکا با طراحی عملیات آخوندک در صدد تلافی برآمدند.



عملیات Operation Praying Mantis یا نماز آخوندک 29 فروردین 67

بزرگترین عملیات دریایی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در تنگه هرمز و خلیج فارس علیه ایران انجام شد. در اولین مرحله آمریکایی ها از طریق سفارت سوئیس به تهران اطلاع دادند که سکوی نفتی ساسان را تخلیه کنند زیرا قصد دارند آن را منهدم کنند.با یک پیام رادیویی نیز از کارکنان سکو خواسته شد آن را ترک کنند. مدافعان ساسان نیزپس از مدتی مقاومت خواستار مهلت برای تخلیه سکو شدند. به این ترتیب، آمریکایی ها در سکو پیاده و پس از جمع آوری مدارک دستگاههای رد یاب ایرانی آن را بمب گذاری و نابود کردند. همزمان تیم عملیاتی دیگری در پایان موشک باران تاسیسات نفتی جزیره سیری وارد جزیره شدند و آن را منهدم کردند.

پس از حمله به سکوهای نفتی ناوچه موشک انداز ایرانی سهند به کارزار آمد و با ناوهای آمریکا درگیرشد.سهند در ساحل جزیره لارک در شمال تنگه هرمز با سه موشک هارپون، 2 بمب لیزری، و 2 بمب بسیار سنگین هدف قرار گرفت و پس از چند ساعت سوختن غرق شد.همگی 45 خدمه سهند کشته شدند. با ادامه درگیری، ناوچه توپ انداز جوشن Joshan یک موشک کرم ابریشم به سوی ناو USS Simpson (FFG-56) شلیک کرد.ناو آمریکایی با فاصله کمی از اصابت موشک ایرانی نجات یافت، ولی با سه موشک به جوشن حمله کرد.کشتی دیگری جوشن را زیر اتش توپخانه گرفت و آن را با 11 سرنشین غرق کرد.ناوچه سبلان IS Sabalan (F73) نیزکه با کشتی های آمریکایی درگیر شد چنان آسیب جدی دید که با یدک کش آن را از صحنه درگیری خارج کردند.

ایران با اعزام قایق‌های تندرو به چندین هدف در خلیج فارس از جمله کشتی های تدارکاتی با پرچم آمریکا و یک کشتی با پرچم پاناما و یک سکوی نفتی شارجه حمله کرد، هواپیماهای آمریکایی قایقهای تندرو را ردیابی کردند و بعد از غرق کردن یکی و آسیب‌دیدن چند قایق بقیه به جزیره ابوموسی پناه بردند.

با پایان یک روز درگیری و نابودی سه کشتی ایرانی تنش کاهش یافت و دو طرف برای چند روز در حالت آماده باش بودند. دو ماه بعد ناو USS Vincennes هواپیمای مسافر بر ایرانی را هدف قرار داد و 290 مسافر و خدمه آن را کشت. هرچند پنتا گون اعلام کرد که فرمانده ناو هواپیمای مسافربری را با یک فانتوم ایرانی اشتباه گرفته، بسیاری آن را عمدی و در راستای فشار بر ایران و پذیرش قطعنامه 598 ارزیابی کردند.

نوامبر ۲۰۰۳ دیوان دادگستری بین‌المللی شکایت ایران از امریکا برای حمله به ایران و نقض پیمان دوستی دو کشور در سال ۱۹۵۵ را رد کرد.دادگاه شکایت مشابه امریکا علیه ایران را نیز تایید نکرد. دادگاه بین‌المللی همچنین ادعای به خطر افتادن منافع آمریکا در توجیه عملیات در تنگه هرمز و حمله به سکوهای نفتی ایران را نیز نپذیرفت. درخواست ایران برای دریافت خسارت از آمریکا نیز مورد قبول دادگاه واقع نشد.



ارزیابی از تهدید به بستن تنگه هرمز

بعید به نظر می رسد که تصمیم به بستن تنگه هرمز درعالیترین سطوح در ایران مورد توافق قرار گرفته باشد، آن هم با وجود چهار تحریم شورای امنیت علیه ایران، تحریم بانک مرکزی ایران از سوی آمریکا، و نیز جدی شدن تحریم خرید نفت ایران. وقتی شاهدیم همه راست های مدعی قدرت در ایران از هیچ تریبونی برای رجز خوانی پیرامون تنگه هرمز نمی گذرند تازه می توان به این رسید که بستن تنگه هرمز سوژه ای انتخاباتی است نه اینکه بحث پیرامون آن مبتنی براراده ای ملی برای دفاع از کشورباشد.کشیده شدن پای محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد به موضوع تنگه هرمز، آن هم برای عقب نماندن از رقبا توضیحی است برای اینکه پیروزی درانتخابات از منافع استراتژیک کشور مهم تر است و اگر لازم شد حتی شاید بتوان گوشه هایی از مملکت را داد، یا اعتبار کشور را خرج کرد تا در انتخابات عقب نماند.

با این حال، یادآوری یک نکته اساسی برای آنان که بستن تنگه هرمز را تبلیغ می کنند لازم است و آن اینکه تحریک ایرانی ها به بستن تنگه هرمز و قرار دادن جامعه جهانی دربرابر ایران اساسا دام نظامی عراقی ها علیه ایران بود (به لینک 5.5 1984: 'Tanker War' in Persian Gulf مراجعه کنید ). به همین دلیل با وجودی که عراق از ابتدای جنگ کشتی های به مقصد ایران را هدف قرار می داد ایران تا 4 سال در برابر حمله به کشتیها و زدن نفتکش ها عکس العملی نشان نداد. زیرا می دانستند که جنگ نفتکش ها برنده ندارد. از سال 1984 که عراقی ها در کنار زدن نفتکش ها، حملات سنگین و فلج کننده به تاسیسات نفتی خارک را آغاز کردند وکاملا اشکار بود که قصد نابود کردن تاسیسات نفتی ایران را دارند آن وقت ایران با زدن نفتکش های کویتی و سعودی وارد جنگ نفتکش ها شد که ادامه آن کشیده شدن طبیعی تنش به تنگه هرمز بود؛ یعنی همان طرحی که عراقی ها چهارسال روی آن کار کرده بودند و در نهایت به درگیری نظامی ایران و آمریکا در تنگه هرمز و خلیج فارس منجر شد که صدام حسین با اشتیاق منتظر و نظاره گر آن بود.

از سویی، ایران مدتهاست که در معرض تحریم دریایی قرار دارد و کشتی های به مقصد ایران مورد بازرسی دریایی قرار می گیرند. فشاردریایی که به ایران وارد می شود کشتیرانی جمهوری اسلامی را واداشته تا برای پنهان کاری اسامی فارسی همه کشتی ها و نفتکش های خود را تغییر دهد، شناورهای خود را در قبرس یا مالاکا تجدید ثبت کند، و حتی در تدارک تهیه پاسپورت غیر ایرانی برای ملوانان خود بوده تا از بازرسیهای دریایی کشتی های آمریکایی و توقیف کالاهای به مقصد ایران خلاصی یابد.این در شرایطی است در همه بنادر ارایه خدمات به کشتی های ایرانی یا شناور هایی که مشکوک به حمل کالا برای ایران باشند به چندین برابرقیمت و حتی در مواردی تا 14 برابر گرانتر انجام می شود. همان طور که اشاره شد برخورد یک مین دو سه هزار دلاری ایرانی یک ناو چند میلیارد دلاری امریکایی را تقریبا غرق کرد و به تلافی ان سه ناو جنگی ایرانی، دو سکوی نفتی، و حدود شش قایق تندرو ایران منهدم شد ومیلیاردها دلار خسارت به ایران وارد شد.توالی رخدادهای بسیار بزرگ پس از حوادث ظاهرا کوچک حاکی از غیر قابل پیش بینی بودن تحولات در مناطق حساسی مانند تنگه هرمز است.در شرایطی که تحریم ها هزینه های کمر شکن غیر قابل تحملی را برملت ایران تحمیل می کند چگونه می توان عواقب بستن تنگه هرمز را نیز بر آن افزود؟

تنگه هرمز هم مانند 25 سال پیش نیست که به راحتی بتوان در آن اخلال کرد. 25 سال پیش بسیاری از کشورها به صورت ضمنی تایید می کردند که ایران مورد تجاوز قرار گرفته و ایران نه آغاز کننده جنگ شهرها بوده و نه موافق با مسابقه زدن نفتکش ها. اما در حال حاضر ایران در انزوای بین المللی قرار دارد و سرکوب عمومی پس از انتخابات 88 و نیز نقض آشکار حقوق بشر پیش فرض هرنوع قضاوت بین المللی پیرامون این کشوراست. به همین دلیل هر اقدام بین المللی برای ایستادگی در مقابل تحرکات نظامی ایران در تنگه هرمز از پیش با مقبولیت جهانی مواجه است.

ارزیابی های جدید حاکی از این است که ایران بیش از همه کشورهای حاشیه خلیج فارس و دریای عمان به وارادات دریایی وابسته است و تامین نیازهای ایران 75میلیونی از انواع میوه تا باتون برقی همگی از مسیر تنگه هرمز انجام می شود. بنا براین اگر تهدید به بستن هرمز، شلیک به خود تعبیر شود چندان بیراه نرفته ایم. در ضمن اگر کسی در ایران در این فکر است که با کارگذاشتن مین بتوان تنگه هرمز را بست حتما این را نیزمی داند که مین ها قبل از منفجر کردن کشتی ملیت آن را نمی پرسند که کشتی های ایرانی در امان بمانند.

دنیای کشتیرانی نیز متفاوت از دو دهه پیش است. نسل جدید تانکرهای نفتی دو جداره هستند که انفجار آن را دشوارتر می سازد.مخزن تانکر های جدید بخش بخش و طوری ساخته شده که نفت را جذب می کند و انفجار یا سوراخ شدن یک قسمت آسیب کلی به همه تانکر وارد نمی کند و نفت را جاری یا شعله ور نمی سازد. تانکر های جدید سیستم اطفای حریق پیشرفته تر وموتورهای قدرتمندتری دارند که تهدید را کاهش می دهد.بنابراین نمی توان مانند سه دهه پیش به نفتکش ها حمله وآن ها را از رده خارج کرد.

بر اساس برآوردی که آنتونی کوردزمن کارشناس مسائل استراتژیک برای مرکز مطالعات استراتژیک انجام داده است رشد وابستگی تجارت جهانی به تنگه هرمز در مقایسه با دیگر تنگه های مهم جهان از جمله تنگه های سوئز، باب المندب، و مالاکا در شرق دور طی 20 سال آینده حدود 24 درصد بیشتر خواهد بود. وابستگی فوق بدین معناست که تجارت جهانی حتی در صورت ناامن شدن تنگه هرمزبشدت وابسته به این تنگه خواهد بود. یعنی، درگیری نظامی در تنگه هرمز عبور و مرور کشتی ها را فقط و فقط کند کرده و هزینه حمل و نقل و بیمه را افزایش می دهد، ولی رفت و آمد از تنگه هرگز متوقف نمی شود.برای مثال، در اوج جنگ خلیج فارس و جنگ تانکرها حمل و نقل از تنگه هرمز فقط 25 درصد کاهش یافت اما تردد از وسط موشکهای اگزوسه عراقی و کرم ابریشم ایران و لشگر قایقهای تندرو ایران همچنان ادامه یافت. شرکتها، بیمه هر بشکه نفت را از یک پنی به 6دلار افزایش دادند برخی از شركت‏هاي بيمه، قيمت بيمه جنگي را براي كشتي‏ها 120 درصد قيمت خود كشتي در سال قرار دادند يعني طی يك سال مي‏بايست 120 درصد قيمت هر كشتي را حق بيمه داد. با این حال عبور نفت و کالا از تنگه هرمز هیچگاه متوقف نشد.

بی تردید مرور دوباره عکس العمل بازار نفت و رفتار کشورهای نفتی علیه ایران را در جریان جنگ با عراق هرگز نباید فراموش کنیم.طی8 سال جنگ عراق با ایران درآمد نفتی ایران به دلیل محدود شدن صدور نفت، انهدام پایانه‌های نفتی و افزایش حق بیمه نفت‌کش‌ها بشدت کاهش یافت.کشورهای عرب تولید کننده نفت نیز برای به زانو در آوردن ایران تولید نفت خود را چنان افزایش دادند و بازار را چنان از نفت اشباء کردند که قیمت نفت از بشکه ای 41 دلار در سال اول جنگ به 7دلار در پایان جنگ کاهش یافت.اخیرا کشورهای نفتی و حتی دولت جدید لیبی اعلام کرده اند که آماده اند با تحریم نفت ایران یا در صورت قطع شدن تولید ایران به هر نحو سهمیه تولید نفت ایران را جبران کنند. طی سالهای جنگ، ایران 25 میلیون نفر کمتر جمعیت داشت، ولی تامین نیازهای جمعیت 76 میلیونی کنونی که با سیاستهای احمدی نژاد تولید متوقف شده و تقریبا چیز وارد می شود چگونه امکان پذیر است.

قسمت اعظم دو خط اصلی کشتیرانی بین المللی برای ورود و خروج از خلیج فارس از آبهای ایران و از میان جزایر ایرانی می گذردو گسترده ترین پهنای خلیج فارس به دلیل پراکندگی و پر شماری جزایر ایرانی به ایران تعلق دارد. با این حال، نگاهی دقیق و موشکافانه به نقشه های بین المللی تنگه هرمز (Strait of Hormoz/Wikipedia) به سادگی آشکار می سازد که با توجه به خطوطی که قلمرو دریایی دو کشور ایران و عمان را تعیین می کند، این تنگه به صراحت به پادشاهی عمان تعلق دارد نه به ایران. به دلیل سابقه تاریخی ایران در منطقه خلیج فارس و نیز گستردگی آبی خاکی و نیز شمار جزایر آن، نقش پدر سالارانه ایران بر کل آبهای خلیج فارس و به ویژه تنگه هرمز بی شک غیر قابل انکارست، اما تنگه هرمز و قلمرو دریایی آن به لحاظ حقوقی به ایران تعلق ندارد.

کشتیها پس از عبور از تنگه هرمز بی درنگ وارد قلمرو دریایی ایران می شوند و تا کیلومترها در همین قلمرو باقی می مانند و در برگشت نیز برای ورود به تنگه نیز راهی جز عبور از قلمرو دریایی ایران ندارند. ایران به لحاظ جغرافیایی قادر است کشتی ها را بعد از وارد شدن به خلیج فارس از تنگه هرمز و همچنین در آستانه خروج از خلیج فارس مورد تهدید قرار دهد، اما به لحاظ حقوقی هر گونه تهدید در خود تنگه هرمز اختلال در قلمرو دریایی عمان محسوب می شود.

تنگه هرمز به لحاظ نقش مهمی که در تامین انرژی و تجارت جهانی بر عهده دارد یک آبراه بین المللی مهم به حساب می آید. از آنجا که اخلال در تردد کشتی ها از تنگه هرمز فشاری قابل توجه بر اقتصاد جهانی وارد می آورد می توان انتظار داشت که جامعه جهانی نسبت به هرگونه تهدید این تنگه واکنش نشان دهد و ابزار تهدید را ازدست ایران خارج کند.لازم به یادآوری است که جزایر شریف ایرانی تنب بزرگ و کوچک و نیز ابوموسی که مورد ادعای امارات نیز هست از مهمترین جزایر استراتژیک خلیج فارس هستند که اشراف کاملی بر هر نوع تردد دریایی درتنگه هرمز و منطقه خلیج فارس دارند.بخصوص ابوموسی به علت بسیار دورتر بودن از خاک ایران در نبردهای دریایی ایران و هدایت قایقهای تندرو در خلیچ فارس نقش بسیار مهمی بر عهده داشته است.

مخلص کلام و نگرانی از این است که پیشگامی ایران در ایجاد تنش و تهدید تنگه هرمز به دلیل اهمیت آن برای اقتصاد جهانی، به درگیری ایران با جامعه جهانی بر سر مالکیت این جزایرمنجر شود.در آن صورت یکی از نقاط آسیب پذیر ایران در چنین بحرانی جدی شدن تردید پیرامون مالکیت این سه جزیره است که دورترین قلمرو دریایی ایران را نگهبانی می کنند.

از عواقب ایجاد تنش در این قلمرو دریایی می تواند مطرح شدن جدی پرونده ادعای عمارات علیه ایران در داوری های بین المللی باشد که بی تردید این بارحمایت کشورهای نفتی، آمریکا و اروپا نیز با خود خواهد داشت. با توجه به نقش مهمی که مالکیت این جزایر و نیز تنگه هرمز در تامین یا تهدید امنیت تجارت جهانی در تنگه هرمز بر عهده دارد، حتی ممکن است اداره این جزایر و حتی تنگه هرمزدر نهایت به کمیسیونی بین المللی واگذارشود که ایران در آن نقشی نداشته باشد و زمینه سلب مالکیت ایران از این جزایر فراهم شود.

پادشاهان از جهان بی خبر قاجار طی عهدنامه گلستان، از قره باغ تا گرجستان را برای همیشه از خاک ایران جدا کردند. با قرارداد ترکمنچای نیزنخجوان وایروان را به همراه ده کرور تومان پیش کش تزار روسیه کردند.از دو قرن پیش هنوز کینه ایرانیان از این پادشاهان بی لیاقت کوته اندیش آرام نگرفته است. نسل های آینده ایران نیز کسانی را که با ندانم کاری امنیت قلمرو دریایی یا تمامیت ارضی کشور را بازیچه باندبازی وابزار حذف رقبا قرار دهند یا بخواهند سرکوب ملت را به بهانه تنش درتنگه هرمز توجیه کنند هرگز نخواهند بخشید.

۱۰/۲۵/۱۳۹۰

اتوبوس ممنوعه یک داستان کوتاه از : کامیلو خوسه سلا




Camilo Jose Cela
نویسنده اسپانیایی و برنده جایزه نوبل 1989
ترجمه : رامین مولایی

دهکده در پنج لگوایی ایستگاه قرار دارد و بین دهکده و ایستگاه ، روستایی بسیار کوچک دیگری هست ، ساخته شده از خشت خام ، پر از خوک هایی با هیبت گرازهای وحشی و پسر بچه هایی شکم گنده و آفتاب سوخته با صورت پیرمردها .
هر روز از اولین دهکده تا ایستگاه ، اتوبوسی برای جا به جا کردن مردم در حرکت است ، صبح می رود و ساعت شش و نیم عصر از آن جا بر می گردد.
اتوبوس یکی از آن روسی هاست که دولت در سال 1939 خرید ، به رنگ سبزی که دیگر حالا پر از ترک خوردگی و ردّ تصادف است . عین قاطری که زیاد ازش کار کشیده باشند . بر روی دماغ اتوبوس حروفی به شکل « 3 آچه ث » به چشم می خورند ، و « پیو » ، مردِ « فیدلا » که خیلی هم آدم با کمالاتی است ، روزی در کافه تعریف می کرد که : آن ها اتوبوس های خوب و محکمی بودند و نشان آن به معنی « سه برادر کمونیست » بود ، کافه چی هم در آمد که : آن ها می توانند به معنی « سه تخم مرغ نیم بند » هم باشند ! اما حقیقت این است که « پیو » به صحبت او توجهی نداشت و حرف خودش را می زد ... به این جمع جوانکی که هنوز پشت لب اش سبز نشده بود ، پیوست . جوانک رفته بود تا درس کشیشی بخواند ، اما آن ها مجبور شده بودند او را از صومعه بیرون بیندازند چون آدم سوزاکی ممکن است همه ی دنیا را مبتلا کند !
جوانک در حالی که به جر و بحث آنها گوش می داد در این فکر بود که کسی می داند در زبان روسی کلمات « برادر » و « تخم مرغ » با « آ چه » نوشته می شوند یا نه !
با خودش می گفت : خیلی دوست دارم بدانم آن ها چه جور می نویسندش !
اما ، برگردیم سر حرف خودمان . اتوبوس سبز رنگ بود و صندلی های شماره داری داشت ، ولی واقعیت این است که آن ها زیاد مورد استفاده قرار نمی گرفتند چرا که مردم هرجایی که میل شان می کشید می نشستند در حالی که صندلی خالی وجود داشت و وقتی هم صندلی ها پر می شدند از هرجا که می توانستند بالا می رفتند و عین مرغ آن جا می نشستند . بر روی سقف و کنار صندلی راننده ، تابلوهای کوچک چینی با حروف چاپی به رنگ آبی تیره یی آویزان بودند که بر روی آن ها می خواندی : « ظرفیت : 16 نفر » ، « ایستادن در اتوبوس ممنوع » ، « « صحبت کردن با راننده ممنوع » ، « سیگار کشیدن ممنوع » ، « سوار و پیاده شدن در حال حرکت ممنوع » . واقعیت این است که در اتوبوس تقریبن همه چیز ممنوع بود .

از کتاب « گالیسیایی و چهار دیوار اش »

۱۰/۲۳/۱۳۹۰

زنِ مرموز

زنِ مرموز

ماهیگیران از ترس فریاد زدند، نگاه کنید، نگاه کنید، یک زن، یک زن در داخلِ این جسم است


در آن سال که این حادثه رخ داد، کشورِ ژاپن در دورانِ با شکوهِ اِدو(۱) به سر می‌برد. بعد از جنگ‌هایِ بسیار خونینِ ۷۰ ساله بینِ دو خاندانِ قدیمی‌ منطقه کانتو(۲)، واقع در جزیره‌ هُونشُو(۳)، صلح بینِ این ۲ خانواده -- یک طرف میتسُویی (۴)و طرفِ دیگر هارادا(۵) -- برقرار شده بود. این پیمانِ دوستی‌ در معبدِ هاجیمِه(۶) بسته شد، این معبد در زمینی‌ ساخته شد بود که فرزندانِ خورشید، نزدیک به هزار سالِ قبل آن را از چنگِ نیاکانِ اصلی‌ِ آن مناطق، خارج کرده بودند(آینُو‌ها (۷)بعد از جنگی سخت، تار و مار شده و به سمتِ شمالِ ژاپن رانده شده بودند)، فامیلِ میتسویی دخترش را به پسرِ فامیلِ هارادا داد، و این شخص شُوگان(۸) آنجا شد. شوگانْ مامُورو هارادا(۹)، مردی پُر قدرت و حاکمی جنگ گریز بود، هر چند که در امورِ نظامی بسیار آگاه و صاحبِ ارتشی بزرگ بود اما ترجیح میداد که آرامشِ آن ناحیه را به هم نزند و مردمانِ آنجا را خشنود نگاه دارد، امنیت و آسایش در بینِ رُعایا و فِئودال ها، نهایتِ آرزویِ هر شوگانْ بود.

این جریان ادامه داشت تا به آغازِ سالِ ۱۸۰۳ میلادی، بیست و دومِ ماهِ فوریه. آن روز در گوشه‌ای از منطقه کانتو، ساحلِ ایباراکی(۱۰)، ماهیگیران مشغولِ تعمیرِ تور‌ها و قایق‌هایِ خود بودند، در ۳ روز و ۳ شبِ گذشته که طوفانِ شدیدی از سمت اُقیانوس ایجاد شده بود، هیچ کس از آن آبادیِ نزدیکِ به ساحل نتوانسته بود از خانه خود خارج شود، تا به آن تاریخ هیچ کس، حتی پیرانِ دهکده ساکن در ایباراگی، این چنین طوفانی را ندیده بودند، وقتی‌ که آن بادهایِ سخت و وحشتناک به پایان رسیده بود، مردمانِ آنجا آسیبِ فراوانی دیده بودند، کسی‌ کشته نشده بود اما خسارت‌هایِ مالی‌ِ زیادی متوجه آنها شده بود. قایق‌ها خورد و شکسته . . . تور‌ها پاره شده بودند و در تمامیِ ساحل میتوان پیکرِ هزاران ماهی‌ و دیگر موجوداتِ دیگرِ دریایی را دید . حیواناتِ اهلی و خانگی رانده شده از مناطقِ خود شده بودند و بیشتر ناپدید. حتی از سگهایِ نژادِ آکیتا(۱۱) و شیبا(۱۲) که محبوبِ آنجا بودند نیز خبری نبود. قضیه را به اطلاعِ شوگان رساندند و چاره‌ای نبود جز ادامه زندگی‌.

در هنگامِ کار، ماهیگیران سخت عمیق به کارِ خود داشتند، غصّه دار از بختِ بدی که طبیعت بدانها هدیه کرده بود، آنها از جنگها خسارت‌هایِ مادی و جانیِ زیادی متحمل شده بودند، حالا با این اتفاق برایشان بسیار دردناک بود که از ابتدا شروع کنند. هیچ صدایی از اطرافِ اینها شنیده نمی‌شد، حتی از مرغانِ غول پیکرِ اقیانوسی نیز خبری نبود، وقتی‌ که یکی‌ از ماهیگیران شروع به خواندنِ آهنگِ غمناکی کرد، کم کم زیر پایِ ماهیگیران شروع به لرزیدن کرد، ماسه‌ها آرام آرام جا به جا می‌شدند و تصور بر این میشد که انگار هزار سامورایی(۱۳)، با سلاح و زره پوشِ رسمی‌ خود(۱۴)، به همراهِ اسب‌هایشان بدانجا نزدیک میشوند. وحشت همچو رعد به دامانِ این ساده مردان افتاد و به یک بار ماهیگیرِ دیگری فریاد زد: آنجا . . . آنجا را ببینید!

بقیه به سمتِ فریادِ آن ماهیگیر خیره شدند، او با انگشت طرفِ اقیانوس را نشان میداد، ببینید... ببینید... و همه میدیدند، چه می‌‌دیدند؟ موج‌هایِ عجیب و غریبی که انگار جسمی‌ به رویِ آنها پرواز میکرد، موج‌ها شکل می‌گرفتند هرگاه که آن جسم به بالایِ آنان بود و این حرکت لرزشی عجیب به ساحل منتقل میکرد، این چیست؟ این چه چیزی است که با این سرعت به ساحل نزدیک میشود؟ این سوالی بود که ماهیگیران با صدایِ بلند از خود و از دیگران میپرسیدند... اینجا نباشیم... برویم جایِ بلندتری... برویم... شاید یک نَهنگ است، یک نهنگِ زخمی...

وقتی‌ که ماهیگیران به سمتِ درونِ ساحل پیشروی کردند و از تپهٔ شن و ماسه بالا رفتند، آن جسم دیگر کاملاً دیده میشد. دیگر موجی ایجاد نمی‌شد و سطحِ اقيانوس آرام شد، آن جسم یکبارِ دیگر به درونِ اقيانوس رفت و ناگه با صدایِ بلندی به ساحل نشسته و صدایِ وحشتناکی را به وجود آورد. زمین دیگر نمی‌‌لرزید، همه جا هنوز ساکت بود و به نظر می‌رسید که زمان نیز از این واقعه به هیجان آمده و در جایِ خود ایستاده است. ماهیگیران متعجب به آن جسم پرنده که به ساحل نشسته بود، خیره خیره نگاه میکردند. چند نفری از آنها به آن جسم نزدیک شدند، بیائید بیائید... به نظر نمی‌‌آید که حیوان باشد. این را آن چند ماهیگیرِ شجاع که به جلوتر رفته بودند فریاد زدند، آن جسم شبیه به دو سبدِ چوبی بود که در آشپزخانه از آن برایِ پختِ برنج استفاده میکردند، لآاقل شکلِ بیرونی آن این گونه بود. رنگَش تیره و به جلوتر که نزدیک شدند، دیدند که یک پنجره کوچکِ مدّور دارد، یک دربِ زرد رنگ که خیلی‌ بزرگ نیز نبود... داشت و در مرکزِ آن جسمِ پرنده درب و یا پنجره دیگری بود که علاماتِ عجیبی‌ بدان حکّ شده بود. تا به حال هیچ ماهیگیری چنین جسمی‌ را ندیده بود، در آن زمان قایق‌ها و کشتی‌ها به این شکل ساخته نمی‌شدند. آن جسم نزدیک به ۵ متر و نیم بود و جنسش به صَمغ و کهربایِ درختانِ کاج شبیه بود. به نظر می‌‌آمد که داغ باشد، از آن بخار بلند میشد. اما وقتی‌ که ماهیگیری به صورتِ اتفاقی دستش را به رویِ جسم گذاشت، هیچ احساسِ درد نکرد و گرمایِ عجیب و دلپذیری را حس کرد. قسمتِ پایینِ آن جسم، به نظر می‌آمد که از سنگ تراشیده شده باشد، سخت محکم بود و مخروطی شکل. تمامِ ماهیگیران به دورِ آن جسم رسیده بودند و تا چندی از آنها از ترس فریاد زدند: نگاه کنید، نگاه کنید، یک زن، یک زن در داخلِ این جسم است. این را آنها فریاد زنان به بقیه گفتند. حالا چه میدیدند؟ آنها زنی‌ را در داخل میدیدند که از آن پنجره مدوّر شکل بدانها نگاه میکرد.

آن زن تا آنها را دید، لبهایش را تکان داد، به نظر می‌‌آمد که چیزی میگوید، دهانش به سبکی غریبْ باز و بسته میشد و ماهیگیران تنها حدس میزدند که او در حالِ صحبت است، بعد از چند لحظه آن زن از کنارِ آن پنجره مدوّر به کناری رفته و ناپدید شد، حالا داخلِ آن جسمِ پرنده بهتر دیده میشد، ماهیگیران احساسِ ترس و یا دلهره دیگر نمی‌کردند. نیروئی نا دیدنی‌ آنها را به آرامش دعوت میکرد و اطرافِ خود را جورِ دیگری احساس می‌‌کردند. یکی‌ از ماهیگیران، همان شجاعِ اوّلی‌، بیشتر به داخلِ آن جسم نگاه میکرد و از چیزهایی که میدید، به بقیه میگفت، فرشی قرمز رنگ کفِ آن جسم را پوشانده، رنگش قرمز رنگ و پُرز‌هایش برجسته، یک صندلی‌ و یک میز، از بامبو نیست، از چوب نیز نیست... دیگر چه میبینی‌؟ ماهیگیران پرسیدند. به رویِ آن میز چیزی میبینم مثلِ یک تکه گوشت و در کنارش چیزی شبیهِ کوسا مُچی(۱۵)، باز نوشته میبینم، و یا تصویر... نمی‌ دانم، حک‌‌ شده چند چیز میبینم... این را که آن ماهیگیر گفت، جسم لرزید، صدایِ عجیبی‌ از آن بلند شد، آنچنان که وحشت به ماهیگیران بازگشت و از کنارِ جسمِ پرنده به دور شدند. وقتی‌ صدا قطع شد، آن درب که از لحظه اول دیده بودند صدایِ مهیبی کرد و اطرافِ جسم را از بخاری عجیبْ مه‌ آلود کرد.

حالا بهتر میشد دید چه چیزی به رویِ دربِ آن جسمِ پرنده حک‌‌ شده است، ۵ نشانه بیشتر نبود، این ۵ نشانه در داخلِ آن جسم نیز دیده میشد، نشانه‌ها شکل‌هایِ هندسی داشتند و بی‌ معنی‌ برایِ ماهیگیران. توّجهِ ماهیگیران خیلی‌ زود جلب ِ یک سایه شد که وحشت و دلهُره اینان را دوباره بر اَنگیخت. آن سایه بدانها نزدیک و نزدیکتر میشد. مثلِ این بود که چیزی و یا شخصی‌ از سمتِ بالا به وسیله پِلکان به سمتِ پائین میاید اما تنها سایه دیده میشد و کم کم از این سایه صدایی نیز شنیده میشد. وقتیکه آن بخارِ عجیب فروکش کرد، چشمانِ ماهیگیران از حّدِ اندازه بزرگتر شده بود. این بار دیگر آن چیزی که می دیدند یک سایه و یا چیزی شبیه به سایه نبود، بلکه همان زنی‌ بود که در داخلِ آن جسمِ پرنده دیده بودند. ماهیگیران وحشت زده به سمتی‌ رفتند، بعضی‌‌ها عقبتر، عده‌ای دیگر دورتر.

بله جنابِ مُفّتش، او را دیدم، از جلو دیدم، همه دیدند اما من بهتر از همه او را دیدم. قدَّش بلند نبود، ظریف اندام، با پوستی‌ بسیار شفاّف و سفید، خیلی‌ سفید، موهایِ بلندی داشت، سیاه و ابریشمی، انگشتهایِ خیلی‌ کوچک. پاهاش اصلاً معلوم نبود. لباسِ خیلی‌ عجیب و مُلوّنی پوشیده بود، مثلِ لباس‌هایِ کابوکی شاد و دلچسب بود، صورتَش؟... از همه عجیبتر صورتش بود! چرا؟ چون دِلتْ می‌خواست به صورتش خیره بشوی‌ ولی‌ خیلی‌ نمی‌شد، چیزی در صورتش بود که چشمها را اذّیت میکرد، صورتم را برمیگرداندم اما دوباره... خواه ناخواه آن صورت من را وادار میکرد تماشایَش کنم، چشم؟ اَبرو؟ چشم‌هایش کوچک بود، حرکاتی عجیب انجام میداد با چشم‌هایش، ابرو نداشت، ۲ خطِ قرمزِ برجسته به جایِ ابرو‌هایش بود. بینی‌ کوچک اما به شکلِ یک مثلثِ عجیب. آن زن شبیه هیچ کسی‌ نبود که من در زند‌گیم‌ تا به آن موقع دیده باشم.

این صحبتها را بعداً یکی‌ از ماهیگیرها به مفّتشِ مخصوصِ شوگان گفته بود. اسمش هیرُوشی تادائو(۱۶) بود که برایِ همیشه در کتابِ بازرسیِ مفتّش باقی‌ ماند.

هیروشی دستهاش می‌لرزید و به سمتِ دیگری از اتاق نگاه میکرد. او دوباره ادامه داد: آن صدایِ عجیب از دهانِ کوچکِ آن زن بلند میشد. بیست ساله بیشتر به نظر نمی‌رسید اما صدایش کلُفت و چیزهایی را که میگفت ۲ سیلاب بیشتر نداشتند، حروفِ صدادار هم در کلماتی که استفاده می‌‌کرد وجود نداشت. همه ترسیده بودند، دهانش را بی‌ وقفه تکان میداد، دور تا دورِ ما‌ قدم میزد اما به نظر می‌‌آمد که راه نمی‌رود. به نظر می‌‌آمد که پاهایش با زمین فاصله داشتند... پرواز میکرد؟ نمیدانم! اما مطمئنم که راه نمیرفت.

در دستانش یک بسته حمل میکرد، بله بله... خوب به خاطر دارم که آن زن یک بسته به همراه داشت، طولِ بلندی داشت، عرضِ آن کوتاهتر، رنگش زرد، یک زردِ خیلی‌ براق و نورانی، از خودش جدا نمیکرد. یکی‌ از ماهیگیرها سعی‌ کرد بسته را از دستش بگیرد اما به نظر آمد که آن زن عصبانی شد و بسته را بیشتر و محکمتر در آغوشِ خودش گرفت. وقتی‌ که این اتفاق افتاد آن زن دیگر هیچی‌ نگفت. یک بار دیگر بینِ همه ما دور زد و با حرکتِ صورتَش اقیانوس را به ما نشان داد. وقتی‌ که ما به سمتِ اقیانوس خیره شدیم، صدایِ جیغِ وحشتناکی بلند شد. آن جیغ آنقدر وحشتناک بود که هنوز در سرِ من باقی‌ مانده است و بیرون نمی‌رود. آن زن ناپدید شده بود. دوباره بخارِ عجیبی‌ از آن جسم بلند شد، همه ما دوباره به عقب برگشتیم، آن جسم نورانی شده بود، زمین... زمینِ زیرِ پای اما دوباره شروع به لرزیدن کرد. یک لرزش عجیب، چرا عجیب؟ عجیب برایِ اینکه به نظر می‌‌آمد که اقیانوس ما را به سمتِ خود جَذب می‌کند و یا این جسم و آن زن بودند که این کار را می‌‌کردند. آن جسم اندکی‌ از کنارِ ساحل بلند شد، یکبار... نه‌ نه‌... دوبار به ساحل نشست و دوباره بلند شد. چند لحظه بی‌ حرکت در بینِ کناره ساحل و لبهٔ اقیانوس ایستاد، همه ما دوباره قیافه آن زن را در کنارِ پنجره دیدیم. ترسناک بود. آقایِ مفّتش، آن زن کم کم تبدیل به سایه میشد و ما هراسناک دیدیم که آن جسم یک صدایِ مهیبی کرد و بعد از چند لحظه با سرعتِ زیادی به داخلِ اقیانوس رفت. موجِ شدیدی به کناره اقیانوس خورد و بعد از چند لحظه، چند لحظه خیلی‌ کوتاه آن جسم ناپدید شده بود. در همان لحظه اسب‌هایِ مأمورانِ شوگان را دیدیم، به طرفِ آنها رفتیم و جریان را گفتیم.

وقتی‌ که هیروشی آخرین جمله را گفت، نفسِ عمیقی کشید، مفتش تُورو کازاما، از بهترین افرادِ شوگان بود و به کارش خیلی‌ وارد و در امورِ بازجویی و تحقیق بهترین بود. وقتی‌ که صورتِ در هم ریخته هیروشی را دید، یک پیاله ساکِ(۱۷) به او داد و بعد از این تمامیِ ماهیگیران را جمع کرد و یک مقدار پول به آنها داد از طرفِ شوگان، قضیه دیگر هیچ وقت مطرح نشد. هیچ کس علاقه نداشت آن مطالب و موارد و آن زنِ مرموز را به یاد آورد، اما این جریانِ وحشتی عجیب به شوگان داده بود. وحشت از این بود که مبادا خارجیان از این سمتِ ساحل به آنها حمله کنند چون آن زمان، زمانِ تُکُوگاوا(۱۸) بود، زمانی‌ که ژاپن علاقه‌ای به داشتنِ ارتباط با خارجیان را نداشت و خارجیان یک تهدید جدی برایِ آنها بودند. برایِ همین شوگان نیروئی به آن ساحل فرستاد، قرارگاهی دائم در آنجا ساختند. دقیقاً همان جایی‌ که آن جسمِ ناشناخته و آن زنِ مرموز دیده شده بود، بقایایِ این قرارگاه همچنان در آنجا وجود دارد.

برایِ اولین بار در سالِ ۱۸۲۵ کتابی واردِ اَدبیاتِ ژاپن می‌‌شود به نامِ توئن شوستسو(۱۹)، که در این کتاب که به نویسندگی چند نفر بوده است، به این جریان اِشاره میشود. دانسته نیست به چه نحوی نویسندگانِ این کتاب ادبی‌ این خبر را به دست می‌‌آورند. همینطور در سالِ ۱۸۴۴ کتابی دیگر که حوادثِ جالب آن زمان را نوشته بود، به این حادثه اشاره می‌کند و حتی نامِ زنِ خارجی‌ و قایقِ توخالی را به رویِ آن میگذارد. نامِ کتاب اومه نو چیری (۲۰) است. اما این جریان بالاخره فراموش میشود. حتی اگر کسی‌ خواسته به رویِ آن تحقیقی کند، به دلایلِ سیاسی و فِئودالیِ ژاپن، تواناییِ این کار را نداشته است اما در سالِ ۱۹۲۵ نویسنده بزرگِ ژاپنی، یاناگیدا کونیو(۲۱)، یک سری تحقیقاتِ خاّصِ ادبی‌ به رویِ این واقعه انجام می‌‌دهد. در پایانِ این تحقیقات یک گزارشِ ادبی‌ منتشر می‌کند و ادعا می‌کند که احتمالاً این تنها یک داستان بوده برایِ سرگرمی و حتی اگر واقعیت نیز می‌‌داشته، هیچ گونه سند و مدرکی‌ دالِ بر واقعی‌ بودنِ این جریان وجود ندارد. یعنی‌ ایشان تمامِ آن نوشته‌هایی‌ که از مفتّشِ شوگان و روزنگارانِ حاکم به جای مانده، یک داستان تلقی‌ می‌کند و نتیجه بر این گرفته میشود که به هیچ وجهی این جریان وجودِ خارجی‌ نداشته است و ممکن است که در آن زمان به خاطرِ یک طوفان، این زن به وسیله یک قایقِ خاص به آن ساحل رسیده و بقیه مسائلِ گفته شده تنهازائیدهٔ قوه تخیّلِ ماهیگیران بوده است.

اما قضیه در اینجا به پایان نمیرسد، اواخرِ قرنِ گذشته، کازئو تاناکا(۲۲)، یک محقّقِ دیگرِ ژاپنی رشته کار را به دست می‌گیرد و این بار شروع به تحقیقاتِ علمی‌ و تجربی‌ می‌کند، چون این جریان به گوشِ علاقمندان و باور کنندگانِ موجوداتِ فضایی رسیده بود، انجمنها و سازمان‌هایِ بسیاری از اروپا، آمریکا و استرالیا خواستارِ تحقیق در این زمینه شدند، بهانه اینها این بود که داستانِ این زنِ خارجی‌ و قایقِ تو خالی‌ با آن چیزی که آنها از موجوداتِ فضایی میدانند، تطبیق می‌کند و احتمالاً این زن اولین موجودِ فضایی بوده که در عصرِ جدید از آن سند و مدرک هست.

تاناکا میگوید که هنوز مدرکِ خاصی‌ در دست ندارد تا بدان وسیله دیگر محققان را راضی‌ کند که این جریان واقعیت داشته است و معتقد است که این واقعه بیشتر تخیلی‌ است تا فیزیکی‌ و واقعی‌!

با تمامِ این گفته‌ها و این برداشت ها، در ماهِ مارسِ ۲۰۱۱، زمین لرزه شدیدی در این منطقه (ایباراکی) آمد و سپس یک سونامیِ وحشتناک تمامیِ این ساحل و بقیه آثارِ باستانی آن قرارگاهِ قدیمی‌ شوگان را در هم کوبید و آبِ اقیانوس محسوس بالا آمده است. بعد از چند ماه، ماهیگیران و مردمانِ آن منطقه، انواع و اقسامِ آبزیانِ عجیب و غریبی در این ساحل کشف کردند که تا به حال هیچ کس ندیده بود و حتی نام هم هنوز ندارند، علاوه بر این تعدادِ زیادی اشیاِءِ دیگر نیز کشف شده است که فعلا در اختیارِ دولتِ ژاپن است و اینان قول داده اند که به زودی اطلاّعاتی‌ در این مورد در اختیارِ رسانه‌هایِ علمی‌ تحقیقاتی‌ بگذارند. تنها شيئی‌ِ نشان داده شده، یک تکه سنگ است که تعجبِ همگان را بَر انگیخته است، این شيئی‌ که تکّه سنگی‌ بیش نیست، علاماتی را بر خود دارد که ماهیگیران به رویِ جسمِ پرنده آن زنِ مرموز دیده بودند، همان شکل‌هایِ هندسی.

حال قرار بر این شده است که گروهی کوچک از محققانِ اروپایی و آمریکایی به طریقهٔ باستان شناسی‌ و علمی‌ به رویِ آن سواحل تحقیقاتی‌ انجام بدهند تا به صورتِ دقیق یک نتیجه کلی‌ گرفته شود، البته این سفر بعد از مارسِ ۲۰۱۲ خواهد بود چون ژاپنیها در این ماه قرار است که مراسمِ یادبود به یادِ قربانیانِ آن حادثه دلخراش برگزار کنند.

در ایباراکی، هنوز بعضی از روزها، هنگامی که ماهیگیران از صیدِ ماهی‌ باز میگردند، صدایی عجیب اینان را دوباره به بازگشت به سمتِ اقیانوس دعوت می‌کند، این صدا از کجاست؟ این صدا یاد آورِ چیست؟ این صدا از چه سخن می‌‌گوید؟ آیا آن زنِ مرموز باز خواهد گشت؟

***

توضیحات:

(۱)بخشی از تاریخ دوران پیشامدرن ژاپن است، Edo

(۲)Kantō region

(۳)Honshu

(۴)Mitsui

(۵)Harada

(۶)Hajime Temple

(۷)Ainu people

(۸)فرمانروا shōgun

(۹)Mamoru Harada

(۱۰)Ibaraki Prefecture

(۱۱)Akita

(۱۲)Shiba

(۱۳)Samurai

(۱۴)Kozane dou

(۱۵)Kusa mochi

(۱۶)Hiroshi Tadao

(۱۷)Sake

(۱۸)Tokugawa

(۱۹)Toen Shousetsu

(۲۰)Ume no chiri

(۲۱)Yanagida Kunio

نقل از iranian.com

(۲۲)

۱۰/۱۹/۱۳۹۰

سوژه‌اي براي نوشتن و گريستن - سکونت خانواده در خودرو فرسوده



مهر: چندی است که فشارهای روزمره زندگی، سکونت خانواده بی‌پناه کرمانشاهی را در خودرو سیمرغ فرسوده رقم زده است.

ماه‌هاست که بی‌سرپناهی، خانواده‌ای را به کوچه و بازار کشانده است و این خانواده شب و روز خود را در یکی از خیابانهای کرمانشاه سپری می‌کنند.

چند هفته‌ای است که سخن از خانواده به میان می‌آید که خانه و کاشانه‌شان اتومبیل سیمرغی است که بعد از سالها جاده و خیابان نوردی، حال به خانه و مسکن خانواده‌ای بی پناه مبدل شده است.



به سراغ این خانواده می‌رویم، پدر در ماشین نبود و برای تهیه ناهار و شام آن روزشان، به دنبال جمع آوری پلاستیک و نان خشکه می‌رود و نوه 8 ساله اش را به جای فرستادن به مدرسه و بازی با همسالانش، با خود به جمع آوری پلاستیکهای کهنه برده است، تا در این سن، واقعیتهای زندگی را از نزدیک بفهمد.


سوالات خود را از شهین، یکی از ساکنان اتومبیل سیمرغ می‌پرسیم.

یک پایش فلج است و قدرت راه رفتن ندارد و در گوشه‌ای از داخل اتومبیلشان که نقش حال و پذیرایی خانه شان را هم بازی می‌کند، کز کرده است و به آرامی به یکایک سئوال‌های ما جواب می‌دهد.

شهین می‌گوید: اسمم شهین است و 38 سال دارم. چند سال پیش شوهرم فوت شد و من و پسرم را در این دنیا تنها گذاشت و به ناچار برای داشتن سرپناهی ولو کوچک مجبور شدم که زندگی در کنار پدرم را برای دومین بار تجربه کنم.

وی می‌گوید: بدتر از همه چیز، این است که پدرم هم به بیماری لاعلاجی مبتلا شده است و پزشکان از وی قطع امید کردند.

از مشکلاتش می‌پرسیم و می‌گوید: پدرم در یکی از محلات قدیمی شهر کرمانشاه، خانه‌ای کوچک داشت که چند سال پیش سند آن به عنوان ضمانت یکی از آشنایان زیر رهن بانک می‌رود ولی بی خبر از همه جا، وام گیرنده هیچ یک از قسطهای خود را نمی دهد و بانک با حکم قوه قضائیه، خانه ما را به سود خود مصادره می‌کند و ما در بدترین شرایط ممکن، آواره کوچه و خیابان می‌شویم.



این زن می‌گوید: پدرم قبل از این اتفاق، تعمیرگاه دوچرخه سازی داشت ولی بعد از این مریضی اش شدت گرفت و حالا او نیز همراه من و پسرم آواره کوچه و خیابان است و سه نفری در کنار هم شبهای طولانی و سرد زمستان را در پشت اتومبیل فرسوده مان به روز می‌رسانیم.

هیچ مسئولی به سراغمان نیامده است

به گفته شهین و ساکنان خیابان، این خانواده بیش از سه ماه است که در این خیابان زندگی می‌کنند.

وی می‌گوید که نه تحت پوشش نهادی هستند و نه کمکی از جایی دریافت می‌کنند.

ساعتی به انتظار برگشتن فرج و نوه اش می‌نشینیم تا شاید از خیابان گردی‌های بی امید و عبث برگردند که مفید واقع نشد و موفق نشدیم با وی گفتگویی کنیم.
سوژه‌اي با

یک بار دیگر می خواهم آنجا روم- شعری از ماشا کاله کو



برگردان، فرشته وزیری نسب

یک بار دیگر می خواهم آنجا روم
به "آم کلاینن رینگ " (*)
آنجا که دست در دست مادر
گام به گام می رفتم
گلها بر کناره رود می روییدند
آبی رنگ
وقتی اولین بوسه
اولین شعر را گرفتم

یکباردیگر میخواهم آنجا روم
به "آم آلتن تور" (*)
آنجا که دندان شیری ام را و قلبم را
از دست دادم
آنان که عاشقشان بودم
گذشته اند، رفته اند
اما ترانه وداعی که برایم خواندند
هنوز در گوشم زنگ می زند

یکبار دیگر می خواهم آنجا روم
به"آم نوین گرابن" (*)
آن اولین میعادگاه مان
دختران!
خنده های زود بر لب مرده تان
و صدای پسران مرده اعلام شده
همیشه قلبم را به درد می آورد

یکبار دیگر می خواهم آن سرزمینی را ببینم
که مرا به دنیا های بیگانه
تبعید کرد
از کوچه های مشهور بگذرم
و از ویرانه های جوانی ام بر خیزم
ناخوانده، ناشناس، پنهان

(*) نام خیابان ها و محله های مختلف در آلمان

ماشا کاله کو که از مادر یهودی و پدری روس در اتریش به دنیا آمده بود در کودکی به فرانکفورت مهاجرت کرد . داشتن پدری روس و یهودی بودن، خانواده او را از مقبولیت اجتماعی در آلمان محروم کرده بود و آنها را به تغییر مدام محل سکونتشان وا می داشت. این شعر به این جابه جایی های مدام از جمله مهاجرت اجباری به ایالات متحده در جریان جنگ جهانی دوم اشاره دارد.