۵/۰۷/۱۳۸۸



سکوت خانه موسيقي در دفاع از شجريان شکست، اعتماد


خطاب قرار دادن رئيس شوراي عالي خانه موسيقي به عنوان مهره استعمار و وطن فروش اتهام بزرگي است

ايمان پاکنهاد

در پي انتشار برخي مطالب و يادداشت ها در رسانه هاي محافظه کار عليه محمدرضا شجريان و هتک حرمت او، نهاد مدني و غيردولتي خانه موسيقي نسبت به اين گونه موضع گيري ها واکنش تندي نشان داد. در بيانيه يي که به امضاي هيات مديره خانه موسيقي رسيده، آمده است؛ «متعاقب رخدادهاي پس از انتخابات رياست جمهوري اخير، مردم بافرهنگ و فهيم ايران متاسفانه يک بار ديگر شاهد هتاکي برخي قلم به دستان مغرض به اهالي فرهنگ بودند و اين بار جناب آقاي محمدرضا شجريان اين نگين هنر و استاد اسطوره يي موسيقي اصيل کشور مورد تهاجم و هتک حرمت قرارگرفت. هجوم اين عوامل ضدفرهنگ و بستن افترا و اتهام واهي به هنرمندي که به واقع در قلب همه ايرانيان فرهنگ دوست در سراسر دنيا جاي دارد به نوعي اهانت و گستاخي به همه ايرانيان اهل علم و فرهنگ قلمداد مي شود که بايد به شدت از سوي مراجع ذي صلاح با آن برخورد شود.»

در ادامه اين بيانيه نيز آمده است؛ «نويسندگان و پرونده سازان که انديشه يي جز تضعيف و تحليل فرهنگ ملي ايران و تحقير هنرمندان و بزرگان علم و انديشه و هنر را در سر نمي پرورانند استاد شجريان را به خاطر استيفاي حقوق حقه خود- که از قبل از انقلاب در پي آن بوده است - با زشت ترين الفاظ و بدترين اتهامات مواجه کردند. خطاب قرار دادن رئيس شوراي عالي خانه موسيقي (عالي ترين شوراي تخصصي هنر موسيقي در کشور) به عنوان مهره استعمار و وطن فروش اتهام بزرگي است که نه تنها ايشان و ديگر اعضاي برجسته اين شورا، بلکه شأن و جايگاه طيف گسترده يي از شاگردان، هنرجويان و همچنين هزاران عضو نهاد مدني خانه موسيقي را نيز ملکوک کرده و موجبات رنجش و مشوه جلوه دادن فعاليت هاي فرهنگي اين نهاد را فراهم آورده است.»

اشاره خانه موسيقي در اين بخش از بيانيه مقاله يي است که چهاردهم تيرماه در روزنامه کيهان به چاپ رسيد. در آن مقاله محمدرضا شجريان به وطن فروشي متهم شده بود. اما در ادامه اين بيانيه آمده است؛ «حفظ و صيانت از حريم و حقوق اوليه هنرمندان خدوم و تاثير گذار که چراغ عمر خود را در راه اعتلاي فرهنگ و هنر اين مرز و بوم بر افروخته اند از وظايف اصلي و اساسي همه کار گزاران و مسوولان کشور و به ويژه اصحاب رسانه ها به شمار مي رود. حال آنکه استاد محمدرضا شجريان و خدمات او چنان بسيط و گسترده و چنان تابناک و درخشان است که نياز به هيچ شرح و توضيح اضافي ندارد. خانه موسيقي ضمن ابراز تاسف از توهين و افترايي که به رياست شوراي عالي و مآلاً به جامعه هنر موسيقي کشور وارد شده است از مسوولان مي خواهد موضوع را رسيدگي و با برخورد مقتضي با اين روند ضدفرهنگ زخم اتهامات وارده به اين هنرمند برجسته و هزاران هزار هنرمند عضو خانه موسيقي را التيام بخشند.» اين اقدام از سوي خانه موسيقي در حالي صورت مي گيرد که غير از «کيهان» برخي سايت هاي تندرو محافظه کار نيز «شکايت محمدرضا شجريان از صدا و سيما به دليل پخش غيرقانوني آثارش» را وطن فروشي قلمداد کردند و با الفاظي تند او را خطاب قرار دادند. از سوي ديگر وکيل محمدرضا شجريان ديروز در گفت وگو با ايسنا با اشاره به شکايت موکلش از معاون راديويي رئيس سازمان صدا و سيما و روزنامه کيهان گفت؛ «بازپرس پرونده از صدا و سيما مجوز پخش آثار استاد شجريان را در خواست کرده است.» محمدحسين آقاسي اظهار کرد؛ «از محمدحسين صوفي از جهت اينکه معاون رئيس سازمان صدا و سيما بوده و تمام موسيقي ها قابل پخش در اين سازمان در زمان تصدي ايشان با تاييد وي در اداره متبوعش پخش مي شده، شکايت کرديم.» او ادامه داد؛ «در ماده 23 قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان مصوب 1348 کساني که تصميمات شان منجر به پخش آثار يک هنرمند بدون اجازه او شود، مرتکب جرم شده اند.» وکيل شجريان افزود؛ «در شکواييه اعلام کرديم از ايشان و هر کسي که تصميم به پخش آثار استاد شجريان گرفته، شکايت داريم و فعلاً توسط بازپرس دادسراي کارکنان دولت نامه يي به صدا و سيما ارسال شده و از آنها مجوز پخش آثار استاد شجريان درخواست شده است.» آقاسي افزود؛ «ما ادعا کرده بوديم صدا و سيما براي پخش آثار استاد شجريان مجوزي ندارد به همين دليل بازپرس از اين سازمان درخواست ارائه مجوز براي پخش آثار کرده است. اگر مجوزي نداشته باشند مجرم شناخته خواهند شد.» او با بيان اينکه روز گذشته اين درخواست را به صدا و سيما ارائه کردم و آنها چند روزي براي پاسخگويي وقت دارند، درباره شکايت از روزنامه کيهان نيز گفت؛ «روزنامه کيهان در بخش ويژه خبري چهاردهم تير ماه اهانتي نسبت به استاد شجريان مطرح کرده و امروز (ديروز) نيز مجدداً در همان ستون اصرار به درستي ايراد اتهام کرده است.» آقاسي گفت؛ «عليه روزنامه کيهان به استناد قانون مطبوعات و مجازات اسلامي که ايراد هر اتهامي به اشخاص را جرم تلقي کرده، طرح شکايت کرديم و عين روزنامه را ضميمه شکواييه کرديم و طبيعتاً در هفته جاري شکايت ما بايد به دست مدير مسوول اين روزنامه برسد.» آقاسي تصريح کرد؛ «مدارک جديد مبني بر اصرار اين روزنامه به ايراد اتهام به موکلم در جريان رسيدگي بعدي در اختيار بازپرس پرونده قرار خواهد گرفت.» «کيهان» که اين روزها در ميان حمايت يا انتقاد از احمدي نژاد مردد مانده ديروز در ستون خبر ويژه خود مدعي شد؛ «شجريان در اوج آشوب هاي خياباني تهران که با هماهنگي کامل و اعلام شده محافل بيگانه شکل گرفته غ...ف ضمن همسويي با جريانات ياد شده به بدگويي عليه رئيس جمهور منتخب مردم پرداخت و از صدا و سيما خواست از پخش نوارهايش خودداري کند.» اين روزنامه در ادامه خبر ويژه خود پس از ارائه مدارکي دال بر آنچه «همسويي با بيگانگان و حمايت ضمني از آشوبگران» خوانده، نتيجه گرفته است محمدرضا شجريان وطن فروش است و وظيفه دارد از ملت عذرخواهي کند.

۴/۲۶/۱۳۸۸

گوشه‌هايي از ويژگي‌هاي رمان و حماسه




محمد رفيع محموديان
- مسعودي -
حماسه همواره ساختي داده شده و پيشاپيش تعيين شده دارد . كسي آن را نقل نمي كند. نقال تنها آن را باگويي مي كند و شاعر تنها آن را به صورتي منظوم تدوين مي كند . نه نقال و نه شاعر حماسي ، هيچكدام ، با آنچه بازگو مي كنند برخوردي خلاق ندارند . آنها تنها آنچه را كه از ديگران شنيده اند يا اينجا و آنجا قرائت كرده اند باز مي گويند و يا حداكثر به ساختار داستان آرايشي نو مي بخشند و برخي جوانب آن را تغيير مي دهند و در مقايسه رمان داستاني است كه فرد معيني آن را به گونه‌اي خلاق و تخيلي مي‌آفريند . رمان ممكن است يكسره تخيلي نباشد و بر اساس داستان‌ها و افسانه‌هاي عاميانه و يا رويداد‌هاي واقعي و گزارش شده در مطبوعات نوشته شود ، ولي يك نوشته داستاني وقتي رمان است ، كه روايتي نو از امور را به دست دهد . 38
رمان انعكاس دهنده‌ي واقعيت زندگي است . رمان، در عمق و جوهر واقع گراست و استوار بر گزارشي واقع‌گرايانه از رويداد‌ها و امور است . زندگي روزمره با تمام فراز و نشيب‌ها و پستي بلندي هايش در آن انعكاس مي‌يابد . رمان حتا آنگاه كه به صورت نمادي ، تخيلي ، و تجريدي محض نوشته مي شود باز در برگيرنده و بازتابنده‌ي جزئيات واقعي زندگي است ، جزئياتي كه گاه ممكن است از فرط روزمره‌گي بسيار حقير . بي مايه جلوه كنند . گاه ممكن است كليت زندگي به صورت واقعي در آن انعكاس نيابد ، اما همواره جنبه‌ها و آثاري از زندگي روزمره‌ي انسان در آن يافت مي شود كه بدان وجهي واقع گرا بدهد 39
رمان در كليت خود نه واقعيت زندگي را انعكاس مي دهد و نه رونوشتي از امور جهان مادي را تحويل كسي ميدهد . رمان بيشتر زاده ي تخيل و توان نگارشي نويسنده است تا نتيجه ي بازگويي مستقيم ماجرا ها و حوادث اتفاق افتاده در جهان . 41
حماسه با وضعيت موجود و واقعيت زندگي كاري ندارد كه بخواهد گزار واقع گرايانه از آن ارائه دهد. حماسه بيشتر نگاه به گذشته دور دارد ، تا حال حي و حاضر . مسئله اصلي آن توضيح در پيدايش جهان و شروع حيات طبيعي و سياسي انسان و بخصوص تاريخ قومي انسانهاست . براي آن زمان حال بي معنا و بي اعتبار است و فقط تا آنجا اهميت مطرح شدن دارد كه گذشته را در خود باز نماياند . رمان ، به عكس توجه به حال و به وضعيت موجود دارد . در پي فهم اموري ترافرازنده ، گذشته اي پنهان مانده از انظار نيست . مي خواهد زندگي را آنطور كه هست ، هر چند در قالبي زيبا و جذاب ، به همه باز نماياند و به همين خاطر امور جزئي و خرد و حقير زندگي ، اموري مهم به حساب مي آيند 43
هدف غايي رمان ، يك گزارش صرفا توصيفي از فراز و فرود زندگي نيست . هدف آن ارج گذاري شكوه معنوي و روحاني زندگي در لحظات و ابعاد بي شمار آن است . هم از اين روست كه هر رمان نويسي وسواس به خرج مي دهد كه امور را ،، امور خرد و روزمره را ، با دقت و صداقت توصيف كند 45
در رمان ، سرنوشت هيچ شخصيتي پيشاپيش تعيين نشده است . افق زندگي هر شخصيت – حداقل در فرايند انكشاف داستان- باز گشوده است . هر كس با تصميم‌ها و اعمال خود – در تلفيق با آنچه به صورت اتفاق و تصادف روي مي دهند - افق و فرجام نهايي زندگي خود را شكل مي دهد . از اين لحاظ ، هر كس عنصري خود سامان autonomous است هر كسي عنصري است كه سرنوشت خويش را به دست خود و به وسيله اعمال و تصميم‌هاي خود شكل مي‌دهد . او همچنين عنصري زنده و پوياست . پوياي و سرزندگي او مايه‌ي انكشاف داستان است . كافي است كه او از پويايي ، تحول و حركت باز ايستد تا داستان به توقف دچار شود و به پايان برسد .49
د ر حماسه، ما با قهرماني تفرد نيافته روبرو مي شويم . قهرمان حماسه داراي خصوصيات شخصي و ويژه‌ي شخص خود نيست . سرنوشت او نيز سرنوشتي شخصي نيست . انعكاس دهنده‌ي سرنوشت جماعت و قوم معيني است . او نوعي از انسان ، از پهلوان توانمند و پير خردمند گرفته تا دوشيزه‌ي زيبا و بي آلايش و زني مكار را نمايندگي مي كند . خصوصيات او ، خصوصيات انسان اعم از بدي و خوبي ، زيبايي و زشتي و درايت يا ناداني هستند 49
قهرمانان حماسه همچنين شخصيت هاي كامل و مطلق هستند . آنها با نقش خود يا وظيفه‌اي كه بدانها واگذار مي سود ، به طور كامل سازگار هستند . به گاه كنش آنها يكسره غرق د كنش و امر پيشبرد جنبه هاي گوناگون آن مي‌شوند و عملا در كنش خود جذب و محو مي‌شوند . ذره‌اي كمبود ، نقصان ، شك ، دودلي در وجود آنها راه پيدا نمي كند . اگر شجاعند با ترس و ترديد كاملا بيگانه اند . اگر مكارند ، جوانب اخلاقي آن كار برايشان مطرح نيست و در يك كلام يك انسان آرماني كامل و مطلق هستند . 50
هدف غايي رمان ، ارائه يك گزارش صرفا توصيفي از فراز و فرود زندگي نيست ، بلكه ارج گذاري شكوه معنوي و روحاني زندگي در لحظات و ابعاد بي شمار آن است .
عامل مهمي كه به شخصيت هاي رمان تفرد و همچنين تشتت مي بخشد خودآگاهي آنهاست . شخصيت هاي رمان ، در عدم يگانگي با خويش ، با ديدي سنجش گرايانه و انتقادي به موقعيت خود و مسائل و مشكلات خويش مي نگرند. آنها به وضعيت خود حساس هستند ، و به گونه اي بازتافتي مسائل .و مشكلات خود ، امكان ها و شقهاي موجود و اعمال سر زده از جانب خود ، را از نظر مي گذرانند . ذهنيت آنها ذهنيتي دكارتي است ، مستقل از عينيت جهان و قرار گرفتن در مقابل آن . تفكر و شك و بازانديشي نه عرضي تصادفي كه ويژگي بارز طرز برخورد آنها به امور است . كمتر چيزي را آنها بدون تفكر و بازانديشي انجام مي دهند يا از نظر مي گذرانند . درستي يا نادرستي اخلاقي امور يا بطور مستقيم يا غير مستقيم ( پس از رويداد حادثه اي يا انجام عملي ) همواره براي آنها مطرح است . يگانگي با وجود داده شده ي خود يا با آنچه در حال انجام دادن آن هستند ، همان قدر براي آنها غير ممكن است كه وداع با آرزو ها و آمال خويش . لذت و درد .و رنج و شادي و غم آنها كه معمولا با دقت در رمان توصيف مي سوند ، در ارتباط مستقيم با ديد انتقادي و بازتافتي آنها قرار دارد . درد يا شادي آنها پيش از آنكه جسمي باشد ذهني و رواني است و نتيجه ي تحليل ها و داوري هاي آنهاست . به اين دليل رمان قلمرو بيان احساسات ، افكار ، و داوري هاي شخصي افراد است . در رمان انسان به طور عمده عبارت از مجموعه ي احساسات ؛ افكار و داوري هاي فردي خود است . 55
نويسنده رمان را به مثابه فردي خودانگيخته ، آزاد ، خودسامان مي نويسد . او رمان را شخصا مي آفريند . بدون شك او اين كار را به وسيله ابزاري انجام مي دهد كه عمومي و غير شخصي هستند . زبان مورد استفاده ي او زبان مورد استفاده همگان است . ساخت داستان ساختي است كه در يك دور دراز مدت ، چند هزار يا چند صد سال ، تكامل يافته است و حوادث مورد اشاره ي داستان معمولا اموري هستند كه در جامعه در حال روي دادن است و همگان با آن آشنا هستند . در واقع نويسنده با اين ابزار داده شده و عمومي داستاني نو و بديع مي آفريند . با اين حال ، او اين پديده ها را بساني كه ديگران به طور عام از آن استفاده مي كنند به كار نمي گيرد . او آنها را ساخت و پرداختي نو مي دهد و مهر و نشان خود را بر آنها مي كوبد . 57
نويسنده با نوشتن رمان جهاني را بر پا مي‌دارد كه ديد و نگرش فردي او انعكاس مي دهد. رمان گزارش تخيلي –‌ داستانيِ يك حادثه يا بخشي از زندگي يك فرد نيست كه فقط تصويري برش‌گونه از امور را ارائه دهد .
رمان زندگي و ذهنيت افراد ، فضاي كلي بروز رويداد و حوادث ، و ارتباط زماني را ترسيم مي كند و توضيح مي دهد . در اين ارتباط ،نويسنده مجبور است جهاني از پديده ها و شخصيت‌ها و دنيايي از ديدگاه‌ها و طرز نگرش‌ها را بيافريند . جهاني كه يك كليت هر چند آشفته و پر از تناقض ولي كم و بيش همگن را رقم مي زند ، جهاني كه در خود و قائم به ذات قابل فهم است . اين در متن وجود چنين جهاني است كه پديده‌ها و امور منفرد و مجزا معنا پيدا مي كنند . بديهي است كه اين جهان تخيلي و داستاني است و از اين رو ، دست نويسنده در آفرينش آن باز است . خواننده نيز به آن هم‌چون جهاني تخيلي مي نگرد و شايد از آن رو ، آزادي نويسنده را در آفرينش آن به سادگي گردن مي‌نهد . 55
رمان مثل حماسه ، امور ازلي و ابدي حيات را بازگو نمي‌كند كه بدون توجه به مختصات زماني ، امور آنها را گزارش دهد . رمان شرح زندگي و شرايط افراد معين و يكه‌اي است كه در چارچوب شرايط مشخص زماني زندگي مي‌كنند و در حماسه ، "گذشته " ، تنها ُبعدِ tense) ) مطرح زماني است . حوادث حماسه در يك گذشته ي مطلق تاريخي روي مي دهند حماسه به امور زمان حال به طور مستقيم نمي پردازد ، آن را در قالب و متن (‌ حوادث ) گذشته بازگو مي كند . زمان در حماسه اساسا زماني ايستا و مطلق است ، زماني كه در گذر نيست و اساس انشقاق (‌به سه دوره‌ي گذشته، حال ، آينده ) نيافته است. اين گذشته نيز پيش از آن‌كه يك مقطع و مقوله‌ي زماني باشد ، مقوله‌اي ارزشي و اخلاقي است . گذشته‌اي است كه در هاله‌ي افسانه و تقدس پيچيده شده است . نقطه‌ي شروع تاريخ وزندگي است . عصر قهرماني و سرراستي و شجاعت بي‌شائبه است . عهد و دوره اي است كه از هر گونه شبهه ، عدم قطعيت و عدم تعين تهي است . زمانه‌اي است كه در آن امور آن‌گونه كه بايد ، به نحو تمام و كمال اتفاق مي افتند . هيچ‌چيز به اندازه‌ي جهان موجود بي شباهت به آن نيست . در واقع ، جهان موجود نسخه‌ي بدل و فاسد آن است . جهاني است كه در آن هيچ چيز آنگونه كه بايد اتفاق نمي افتد ، شانس و حادثه همه چيز و همه كس را به بازي مي گيرد ، هيچ چيز از عدم و در مطابقت با اراده‌ي آزاد زاده نمي‌شود و هر چيز را گذشته‌اي و علتي است . در حماسه البته اشاره‌اي آشكار به چنين موقعيتي وجود ندارد ، ولي گذشته آن‌چنان به صورت عهدي مطلق و شكوهمند نشان داده مي‌شود كه حقارت حال در مقابل آن احساس شدني است .60
اما در رمان نشاني از اين ديد نسبت به گذشته نمي‌توان يافت . گذشته‌اي كه در رمان توصيف مي‌شود ، تنها مقوله اي زماني است . ُبعد و هنگامي است كه از يك سو ، ويژگي‌هاي تاريخي حوادث و هويت شخصيت‌ها را توضيح مي دهد و از سوي ديگر ، به تدريج و در فرايند انكشاف امور شكل مسخصي مي گيرد . اين گذشته شكل مطلق و معيني ندارد . داراي نقطه‌ي شروع و پايان معيني نيست . متشكل از اجزاء و بخش‌هاي پراكنده‌اي است كه در طي داستان هر بار يكي از آنها منظر شخصيت خاصي يا در ارتباط با حادثه‌ي خاصي گزارش مي‌شود . هر شخصيت (داستان ) و هر حادثه از سابقه و گذشته‌ي خاص خود برخوردار است . سابقه و گذشته‌اي كه هر چند بر چگونگي انكشاف امور اثر مي گذارد ، نقشي تعيين كننده ندارد . عملا ، در رمان ، گذشته همواره در حال تحول ، نفي مي‌شود . زندگي شخصيت‌هاي رمان در روند فاصله گرفتن آنها از گذشته‌شان انكشاف مي‌يابد . آنها در پايان داستان ديگر آنچه در آغاز بوده‌اند ، نيستند . در فرايند تجربه‌ي حوادث ( يا زندگي در زمان حال )و گشودن افق زندگي (‌يا حركت به سوي آينده )‌شخصيت‌ها به طور مداوم يك گذشته را جانشين گذشته‌ي ديگر مي كنند . آنها خود شكلي از گذشته را براي خود رقم مي‌زنند . بيش از آنكه آنها آفريده گذشته خود باشند ، گذشته ،‌آفريده‌ي آنهاست .
از اين رو در رمان ، مرز حال از گذشته مشخص و معين است . در رمان ، حال هيچ‌گاه به صورت گذشته توصيف نمي شود و گذشته نيز هيچ‌گاه شكل مطلق دوران هميشه موجود را به خود نمي‌گيرد . جهان موجود ، آن‌گونه كه هست ، با توجه به تمام جزييات عملي و واقعي آن ، توصيف مي شود . آنچه نيز از نظر اخلاقي مورد ارج قرار مي گيرد ، آينده‌اي آرماني و متفاوت با حال ( براي جهان و شخصيت‌هاي داستان ) است و نه گذشته‌اي افسانه‌اي . 60
زبان رمان زباني شسته و روفته است . زباني است كه در آن از سخنوري و كلام پردازي خبري نيست . در توصيف واقع گرايانه‌ي امور و احساسات و تمايلات شخصي افراد جايي براي كلام‌پردازي باقي نمي‌گذارد . زبان رمان تنها يك وسيله‌ي بيان است . از خود و در خود هويت و ساختار مستقلي ندارد و در تابعيت از موضوعي كه از آن سخن گفته مي‌شود تغيير مي كند . در رمان ساخت و تركيب كلمات و عبارات يا ساختار دستوري جملات در خود داراي اهميت نيستند كه نويسنده به زيبايي و خوش تركيبي آنها اهميت دهد . ‌ مسأله اصلي بيان دقيق و بي خدشه‌ي آن چيزي است كه قرار است براي خواننده بازگو شود . ساختار زباني آهنگين و نغز ، البته به رمان زيبايي و وجهه مي بخشد ، ولي اين زيبايي و وجهه در بستر كليت امري كه رمان به آن مي پردازد از موضوعيت برخوردار است . زيبايي زبان در اينجا پديده‌ي مستقلي نيست . موضوع داستان و طرز بيان امور ويژگي‌هاي آن را تعيين مي كنند . زباني كه اميل زولا براي توصيف زندگي معدنچيان در ژرمينال به كار مي‌گيرد موزون و تغزلي نيست . اساسا اين زبان نمي‌توانست به خاطر ساختار رمان موزون و تغزلي باشد . در ژرمينال ، زولا به بيان درد ، بدبختي ، و حقارت زندگي معدنچيان مي پردازد . او از كساني سخن مي گويد كه در قعر فرهنگي و اجتماعي جامعه زندگي مي‌كنند . واضح است كه زبان موزون و تغزلي در تضاد و تناقض با بدبختي ، حقارت و درد مورد بيان قرار مي‌گيرد در عوض زبان تند و تيز ، شفاف و "" ورپريده و افشاگر " زولا ، كه زباني كم و بيش نزديك به زبان عاميانه نيز هست به زيبا ترين و بهترين نحو مسايل را براي خواننده بازگو مي كند .
زبان رمان ، زباني واحد نيست . در رمان هر شخصيت ، بر اساس هويت فردي و اجتماعي خود ، به زبان خاص خود سخن مي گويد . نويسنده نيز ، به هنگام توصيف صحنه‌ها و طرح مسايل از موضعي غير شخصي ، زبان خاص خود را دارد . زبان شخصيت ها ممكن است بسته به هويت آنها ، كوچه بازاري يا اشرافي و يا كتابي باشد ، ولي زبان نويسنده زبان رسمي و عيني نگر است اين زبان در مقابل و در ارتباط با ديگر زبان‌ها معنا پيدا مي كند ، و ديالوگ و محاوره‌ي افراد ديالوگ و محاوره‌ي (‌بين ) زبان‌ها‌ي آنهاست . به اين دليل در رمان هيچ‌گاه با تك‌گويي ( مونولوگ ) روبه‌رو نيستيم . حتي در يادداشت‌هاي زير زميني داستايفسكي و تريولوژي بكت ، لحن راوي تك‌گو ، منوط به آنكه از چه مسايلي سخن مي‌گويد ، آيا نظرات خويش يا نظرات و سخنان ديگران يا موضوعي را از ديد عيني گزارش مي‌كند ، عوض مي‌شود . رمان تنها در صورتي مي‌تواند از يك زبان مطلق و واحد برخوردار باشد كه فقط به شرح وضعيت يك شخصيت ، آن هم تنها در يك موقعيت بپردازد . زيرا كافي است تا موقعيت و وضعيت روحي انسان‌ها عوض شود تا زبان او ، زبان مناسب تشريح وضعيت او نيز تغيير كند 64

۴/۱۱/۱۳۸۸

چهار گروه انسانها از دید دکتر علی شریعتی





آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند.

· عمده آدم ها.

§ حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند.

· مردگانی متحرک در جهان.

§ خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند.

· آدم های معتبر و با شخصیت.

§ کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند.

· شگفت انگیز ترین آدم ها.

§ در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد



و ما از کدام دسته ایم؟