دزد
يكي شده بوديم . مثل دوشاخهي درهمپيچدهي يك درخت هزار ساله ، دور هم تنيده بوديم و فكر ميكرديم هيچچيز و هيچكس نميتواند ما را از هم جدا كند .
اما طبيعت كار خودش را كرد .
هنوز نفسم جا نيافتاده بود كه نگاهش به ساعت افتاد و با دستپاچگي گفت
« پاشو برو ، الان پيداش ميشه »
۱۲/۰۳/۱۳۸۴
۱۱/۲۲/۱۳۸۴
يك طرح . نه بيش و نه كم و شايد هم يك قصه . كي مي داند ؟
ُمرده بود . ُمرده بودند . جنازه هايي را مي بردند و كسي نوحه مي خواند و بقيه زار مي زدند. خودش مرده بود . غرق خون بود و خون از سراسر بدنش سرازير بود . نفسش بند آمده بود . كسي سرش را مي كشيد . كسي بابا ، بابا مي زد و كسي قربان تن بي سرش مي شد . سرش را تكان داد . نه ، سرش قطع نشده بود . كسي هرووله كشان به طرفش دويد . خنجر را روي گردنش كشيد و با يك ضرب سر را از تنش جدا كرد و او با تمام وجودش فرياد كشيد و از روي تخت به پايين افتاد . باد خنكي بدنش را به لرز واداشت . زنش به طرفش دويد و جيغ زد" چي شده ؟"
و او كه نفسش گم شده بود . مثل ماهي دور از آب نفس نفس زد و با دست به زن اشاره كرد . كه طوريم نيست . زن پنجره را بست و صداي نوحه خوان كمرنگ شد و مرد آهسته خنديد و با كمك زن روي تخت دراز كشيد و گفت : خدايا شكرت . خدايا شكر ...
: يه ليوان شير بيارم ؟
مرد لبخندي زد و چيزي نگفت و به نوحه ي محزون نوحه خوان گوش كرد و آهسته گفت :چه زجري كشيده ؟
زن ليوان شير را به دستش داد و گفت " بعد از دعا مي خوام برم پيش حاج آقا و بگم كه تو مريضي و ازش بخوام كه ... "
مرد دستش را تكان داد و آهسته ناليد : نه . شايد خودش شفام بده . نمي دونستم ، غافلگير شدم . از فردا بيدارم كن .
زن غريد : خيلي بي انصافن ...
مرد جواب نداد و همراه مداح دعا خواند. وقتي صداي بلندگو قطع شد زن گفت : تازه خواب رفته بودي !
: يه قرص مي خورم و بازم خواب مي رم . طوري نيست .
#############3
سياهي ، تاريكي . كيسه ي سياهي كه روي سرم انداخته بودند ، داشت خفه ام مي كرد . خيس عرق بودم . طبل هاي ريز، تند و يكنواخت زر زر مي كردند . كسي متني را بلغور مي كرد . دورم پر از همهمه بود . كسي فرياد زد : تمامش كنيد
صداي طبل ها ديوانه ام كرده بود . كسي سوال كرد : حرفي براي گفتن داري ؟
جواب ندادم . طبل ها نمي گذاشتند حواسم را جمع كنم . كسي فرمان داد صداي طبل ها همه جا را پر كرد . فرمان ديگري داده شد و من به درون ورطه اي سرازير شدم كه پاياني نداشت . دست و پا مي زدم . جيغ مي كشيدم و فريادم زير نرمه ريگ هاي طبل ها گم مي شد . دستي دست هايم را گرفت . با تمام وجودم جيغ كشيدم و قفل دست ها را از دستانم جدا كردم . زنم جيغي كشيد و من چشمانم را باز كردم و او به طرف تلفن رفت . گفتم : ولشون كن
نگاهم كرد و بدون آن كه گوشي را بگذارد گفت : چه جوري ؟ ديگه دارم ديوونه مي شم
: اين جوري ، جري ترمي شن
: يه نيگا به خودت بكن . خيس عرقي . آخه اينا چرا نمي فهمن .
سرش را به طرف پنجره گرفت و فرياد زد : بابا ما تو اين خونه مريض داريم ، مي فهمين ؟
صدايش از لاي درز هاي پنجره و آن همه پتو و متكايي كه پشت شيشه ها چيده بود ، بيرون نرفت اما آنها انگار كه شنيده باشند ، همه با هم رو به طرف پنجره ي ما و با تمام قدرتشان ضرب گرفتند . بدنم همراه صداي لرز لرز ريز طبل هاي آنها مي لرزيد . صدا انگار مشتي ريگ داغ بود كه بر پوست تنم مي نشست . پتو را روي سرم كشيدم و گوش هايم را محكم گرفتم . اما صدا ول كن نبود . فكر مي كردم اگر چند لحظه ي ديگر ادامه بدهند، ديوانه مي شوم . سرم را از زير پتو بيرون كشيدم و فرياد زدم : شمارو به خدا يك كم فرصت بدين ...
آنها انگار التماس من را شنيدند و ساكت شدند . زنم سيم دستگاه تلفن را از پريز كشيد و با تلفن از اتاق بيرون رفت .تمام تنم مي لرزيد و خدا خدا مي كردم چند دقيقه ي آرام بگيرند . پيش امام حسين التماس مي كردم تا زود تر آنها را به راه بيندازد
وقتي زنم بر گشت تمام توانم را به كمك گرفتم ، به پنجره اشاره كردم و گفتم : بازش كن ، الان خفه مي شم .
زنم پوزخندي زد و گفت : كاري كردم كه ديگه فكر نكنم صداشون در بيا
گفتم : زنگ زدي ؟ ََ
همان طور كه پنجره را باز مي كرد سرش را تكان داد .
گفتم : خراب كردي زن ، حالا ديگه رو لج مي افتن .
او نفس عميقي كشيد و گفت : حالا مي بينيم . يه كم صبر بده ! والله خجالتم خوب چيزيه . از كله ي سحر دعا داشتن وصداي بلندگوشون خفه مون كرد . حالام كه طبلاشون داره ديونه مون مي كنه . آخه كي امام حسين به اين همه مردم آزاري راضيه ...
هنوز حرفش تمام نشده بود كه صداي نخراشيده ي حاج آقا از پشت بلند گو به داخل اتاق دويد . « والله ما فكر مي كرديم همسايه هامون آدمن . ولي مي بينم ، كه چي ؟ اونا پليسو بهتر از آقا َعبا عبدالله مي شناسن . حالام من مي گم كور خوندين . ما تو اين راه ، همون طور كه آقامون از همه چيزش گذشت ، ما هم مي گذريم و از هيچي ام باكي نداريم و برا سرفرازي آقامون هر كار كه بشه ، مي كنيم . اوناييم كه ناراحتن . بگن . همين حالا خونه شونو صد تومن بالا قيمت مي خرم و مي دمش سر توالت تكيه ، بچه ها بزنيد، تا ببينم كي نُُطق مي كشه »
Word.Document.8
ُمرده بود . ُمرده بودند . جنازه هايي را مي بردند و كسي نوحه مي خواند و بقيه زار مي زدند. خودش مرده بود . غرق خون بود و خون از سراسر بدنش سرازير بود . نفسش بند آمده بود . كسي سرش را مي كشيد . كسي بابا ، بابا مي زد و كسي قربان تن بي سرش مي شد . سرش را تكان داد . نه ، سرش قطع نشده بود . كسي هرووله كشان به طرفش دويد . خنجر را روي گردنش كشيد و با يك ضرب سر را از تنش جدا كرد و او با تمام وجودش فرياد كشيد و از روي تخت به پايين افتاد . باد خنكي بدنش را به لرز واداشت . زنش به طرفش دويد و جيغ زد" چي شده ؟"
و او كه نفسش گم شده بود . مثل ماهي دور از آب نفس نفس زد و با دست به زن اشاره كرد . كه طوريم نيست . زن پنجره را بست و صداي نوحه خوان كمرنگ شد و مرد آهسته خنديد و با كمك زن روي تخت دراز كشيد و گفت : خدايا شكرت . خدايا شكر ...
: يه ليوان شير بيارم ؟
مرد لبخندي زد و چيزي نگفت و به نوحه ي محزون نوحه خوان گوش كرد و آهسته گفت :چه زجري كشيده ؟
زن ليوان شير را به دستش داد و گفت " بعد از دعا مي خوام برم پيش حاج آقا و بگم كه تو مريضي و ازش بخوام كه ... "
مرد دستش را تكان داد و آهسته ناليد : نه . شايد خودش شفام بده . نمي دونستم ، غافلگير شدم . از فردا بيدارم كن .
زن غريد : خيلي بي انصافن ...
مرد جواب نداد و همراه مداح دعا خواند. وقتي صداي بلندگو قطع شد زن گفت : تازه خواب رفته بودي !
: يه قرص مي خورم و بازم خواب مي رم . طوري نيست .
#############3
سياهي ، تاريكي . كيسه ي سياهي كه روي سرم انداخته بودند ، داشت خفه ام مي كرد . خيس عرق بودم . طبل هاي ريز، تند و يكنواخت زر زر مي كردند . كسي متني را بلغور مي كرد . دورم پر از همهمه بود . كسي فرياد زد : تمامش كنيد
صداي طبل ها ديوانه ام كرده بود . كسي سوال كرد : حرفي براي گفتن داري ؟
جواب ندادم . طبل ها نمي گذاشتند حواسم را جمع كنم . كسي فرمان داد صداي طبل ها همه جا را پر كرد . فرمان ديگري داده شد و من به درون ورطه اي سرازير شدم كه پاياني نداشت . دست و پا مي زدم . جيغ مي كشيدم و فريادم زير نرمه ريگ هاي طبل ها گم مي شد . دستي دست هايم را گرفت . با تمام وجودم جيغ كشيدم و قفل دست ها را از دستانم جدا كردم . زنم جيغي كشيد و من چشمانم را باز كردم و او به طرف تلفن رفت . گفتم : ولشون كن
نگاهم كرد و بدون آن كه گوشي را بگذارد گفت : چه جوري ؟ ديگه دارم ديوونه مي شم
: اين جوري ، جري ترمي شن
: يه نيگا به خودت بكن . خيس عرقي . آخه اينا چرا نمي فهمن .
سرش را به طرف پنجره گرفت و فرياد زد : بابا ما تو اين خونه مريض داريم ، مي فهمين ؟
صدايش از لاي درز هاي پنجره و آن همه پتو و متكايي كه پشت شيشه ها چيده بود ، بيرون نرفت اما آنها انگار كه شنيده باشند ، همه با هم رو به طرف پنجره ي ما و با تمام قدرتشان ضرب گرفتند . بدنم همراه صداي لرز لرز ريز طبل هاي آنها مي لرزيد . صدا انگار مشتي ريگ داغ بود كه بر پوست تنم مي نشست . پتو را روي سرم كشيدم و گوش هايم را محكم گرفتم . اما صدا ول كن نبود . فكر مي كردم اگر چند لحظه ي ديگر ادامه بدهند، ديوانه مي شوم . سرم را از زير پتو بيرون كشيدم و فرياد زدم : شمارو به خدا يك كم فرصت بدين ...
آنها انگار التماس من را شنيدند و ساكت شدند . زنم سيم دستگاه تلفن را از پريز كشيد و با تلفن از اتاق بيرون رفت .تمام تنم مي لرزيد و خدا خدا مي كردم چند دقيقه ي آرام بگيرند . پيش امام حسين التماس مي كردم تا زود تر آنها را به راه بيندازد
وقتي زنم بر گشت تمام توانم را به كمك گرفتم ، به پنجره اشاره كردم و گفتم : بازش كن ، الان خفه مي شم .
زنم پوزخندي زد و گفت : كاري كردم كه ديگه فكر نكنم صداشون در بيا
گفتم : زنگ زدي ؟ ََ
همان طور كه پنجره را باز مي كرد سرش را تكان داد .
گفتم : خراب كردي زن ، حالا ديگه رو لج مي افتن .
او نفس عميقي كشيد و گفت : حالا مي بينيم . يه كم صبر بده ! والله خجالتم خوب چيزيه . از كله ي سحر دعا داشتن وصداي بلندگوشون خفه مون كرد . حالام كه طبلاشون داره ديونه مون مي كنه . آخه كي امام حسين به اين همه مردم آزاري راضيه ...
هنوز حرفش تمام نشده بود كه صداي نخراشيده ي حاج آقا از پشت بلند گو به داخل اتاق دويد . « والله ما فكر مي كرديم همسايه هامون آدمن . ولي مي بينم ، كه چي ؟ اونا پليسو بهتر از آقا َعبا عبدالله مي شناسن . حالام من مي گم كور خوندين . ما تو اين راه ، همون طور كه آقامون از همه چيزش گذشت ، ما هم مي گذريم و از هيچي ام باكي نداريم و برا سرفرازي آقامون هر كار كه بشه ، مي كنيم . اوناييم كه ناراحتن . بگن . همين حالا خونه شونو صد تومن بالا قيمت مي خرم و مي دمش سر توالت تكيه ، بچه ها بزنيد، تا ببينم كي نُُطق مي كشه »
Word.Document.8
۱۱/۱۸/۱۳۸۴
مي دانم جاي اين متن در اينجا نيست . اما در روزگاري كه اطلاع رساني از زير صفر هم گذشته لازم ديدم من هم خرم را قاطي همهي خرداران بزنم و اين متن را كه توسط گروه ايران ايران منتشر شده است در اينجا بگذارم .
آنفولانزاي مرغي
نظر به اينكه بر اساس خبر موثق، يك مورد مرگ بر اساس آنفولانزاي مرغي در تهران مشاهده شده است و اطلاعرساني در اين مورد نيز بسيار اندك است، متن ذيل را به دقت مطالعه كنيد و از خوردن مرغ به صورت جوجهكباب يا سوخاري و تخم مرغ نيمرو كه امكان نيمپز بودن آنها وجود دارد، جداً خودداري كنيد:
آنفولانزاي مرغي ماكيان را مبتلا ميكند و عامل مولد آن ويروسي است كه با ساختار فيزيكي پرندگان سازگار شده است. با وجود اينكه اين بيماري مخصوص ماكيان است، اما در سالهاي اخير ظاهرا اين ويروس به گونههاي ديگر جانداران نيز منتقل شده و موجب ابتلاي انسانها به اين بيماري شده است.
در مقابل، ويروس آنفولانزاي فصلي بويژه با بدن انسان سازگار ميشود. بر خلاف آنفولانزاي مرغي، آنفولانزاي فصلي به آساني از فردي به فرد ديگر منتقل ميشود و هر ساله جان صدها هزار تن را ميگيرد.
ويروس آنفولانزاي مرغي اغلب در فضولات پرندگان يافت ميشوند و مرغداراني كه اين ويروس را تنفس ميكنند به آن مبتلا ميشوند.انتقال بيماري از انسان به انسان بسيار به ندرت اتفاق ميافتد. آنچه اين بيماري را براي انسان خطرناك ميكند; اينست كه ويروس آن به شكلي دچار جهش ژنتيكي و تغيير رفتار شود كه بتواند از انساني به انسان ديگر منتقل شود.
در نتيجه اين امر، شيوع بيماري بسيار گسترده خواهد شد. خطرناكتر از اين وضعيت آنست كه ويروس مرغي بتواند فردي را آلوده كند كه همزمان به بيماري آنفولانزاي انساني مبتلاست.
در صورتي كه ژنهاي ويروسهاي مرغي و انساني در اين شرايط با يكديگر تركيب شوند ويروس ميتواند از فردي به فرد ديگر منتقل شود و در نتيجه يك آنفولانزاي عالمگير شايع خواهد شد.
تقريبا هيچ فردي به طور طبيعي در برابر ويروس جديد مصونيت نخواهد داشت. در حالي كه اين ويروس ميتواند ظرف 6 ماه به همه مناطق جهان برسد.
هيچ كس نميداند ما چقدر به زمان اين اپيدمي احتمالي جهاني نزديك هستيم، اما بسياري از دانشمندان ميگويند كه ما به اين نقطه خواهيم رسيد، چرا كه به نظر ميرسد همهگيري آنفولانزا در سيكلهاي 25 ساله به وقوع ميپيوندد و آخرين دوره آن در سال 1968 بوده است.
آنچه نگرانيها را در اين اواخر بيشتر كرده; اينست كه آنفولانزاي مرغي آلوده كردن پستانداران از جمله پلنگها و ببرها را آغاز كرده است.
يك بررسي اخير آزمايشگاهي نشان داده ويروس آنفولانزاي مرغي ميتواند در ميان گربهها نيز رد و بدل شود. همچنين اين ويروس توانسته اردكها را بدون بروز بيماري و علائم ظاهري آن آلوده كند.
اين امر خطر آلودگي مرغداران را افزايش ميدهد. در مورد علائم بيماري بايد يادآور شد كه ابتدا با يك تب خفيف، سردرد و درد مفاصل آغاز ميشود.
تب بيمار ممكنست به مدت يك روز فروكش كند. بيمار به سختي تنفس ميكند و به تدريج سرفهها آغاز ميشود. همزمان با كم رسيدن اكسيژن به مغز در اثر اشكال در تنفس حالت كما و مرگ به همراه خواهد داشت. از آنجا كه علائم آنفولانزاي مرغي بسيار مشابه آنفولانزاي معمولي است، خطر آن اينست كه ممكنست پزشكان نتوانند تفاوت آنها را تشخيص دهند.
اما در صورتي كه اين بيماري ظرف 48 ساعت تشخيص داده شود و بيمار تحت درمان خاص بيماري مانند مصرف داروي ضد ويروسي Tamiflu قرار گيرد، بيمار معمولا بهبودي كامل بدست ميآورد.
تا كنون به منظور توقف اين بيماري ميليونها مرغ، جوجه و اردك در كشورهاي آلوده شده آسيايي و تركيه به منظور كاهش خطر ابتلا در ميان پرندگان و انسانهاي سالم، كشتار شدهاند.
نجات و پاكسازي در مناطق مستعد و آسيبپذير مانند مرغداريها و مزارع افزايش يافته است.
همچنين از پزشكان خواسته شده تا نسبت به علائم بيماري در بيماران كنجكاوتر بوده و آنها را تحت كنترل دقيق داشته باشند.
با اين حال سازمان بهداشت جهاني هشدار داده است كه اگر در حال حاضر اين بيماري شايع شود، هيچ كشوري براي مقابله با آن چه به لحاظ دارويي و چه به لحاظ واكسينه كردن آماده نيست.
امكان انتقال بيماري از راه خوردن گوشت مرغ آلوده وجود ندارد اما اين در صورتي است كه گوشت كاملا پخته شده و خام نباشد، در غير اينصورت اين امكان وجود خواهد داشت.
در زمينه تهيه واكسن اين بيماري لازم به ذكرست كه دانشمندان در مراحل بسيار اوليه از آزمايش يك واكسن آزمايشي عليه زنجيره H5N1 از آنفولانزاي مرغي هستند كه در آسيا در حال گردش است.
اگر يك حالت عالمگير از اين زنجيره در سال آينده و سالهاي آتي بروز كند، ميليونها تن در اروپا و آمريكا و ميلياردها تن ديگر در ساير نقاط جهان به اين واكسن دسترسي نخواهند داشت.
به علاوه دولتهاي هر كشور بايد تصميم بگيرند چه گروهي از جامعه براي تزريق اين واكسن در اولويت قرار دارند كه اين تصميم بستگي به اين دارد كه آنها بخواهند مرگ و مير احتمالي را كاهش دهند، آسيب جوامع را به حداقل برسانند و يا آسيب اقتصادي از اين اپيدمي را كاهش دهند.
در خصوص يك تلاش بينالمللي براي مقابله با اين ويروس بايد متذكر شد كه نوامبر سال 2004، سازمان جهاني بهداشت در يك درخواست قطعي از دولتها خواست تا در جهت توليد و توزيع واكسن بيماري اقدام كنند.
ظاهرا تاكيد آمريكا در اين زمينه در رأس كشورهاي اروپايي قرار داشته است.
هم اكنون درحدود 10 شركت در حال كار كردن بر روي تهيه واكسن اين بيماري هستند و بسيار انتظار ميرود كه در سال جاري آزمايشهاي باليني در اين زمينه را آغاز كنند.
در مقايسه با سارس بايد گفت آنفولانزاي مرغي برخلاف سارس به صورت دورهاي در حال گردش است، اما سارس را ميتوان براي مدتي تحت كنترل قرار داده و شيوع آن را متوقف كرد.
براي رفع وجود احتمالي ويروس آنفلوآنزاي پرندگان، بايد غذاهاي حاوي گوشت ماكيان رابا۷۰درجه سانتيگراد و حداقل به مدت۳۰ دقيقه طبخ كنيد. و براي پيشگيري از بيماري آنفلوآنزاي پرندگان از مصرف تخممرغ نيمپز و خام نيز پرهيز شود. همچنين در صورت ديدن پرنده تلف شده درمحل زندگي خود، بلافاصله آن را به نزديكترين مركز بهداشتي درماني و ياخانه بهداشت اطلاع دهيد.
۱۱/۱۳/۱۳۸۴
ذهنم ابريست . دلم بوي باران دارد . اما اين ابرها پوك و خشكند . امسال از باران خبري نيست . از همه بدتر هوريز اين گرماي بيپير است كه دست و دلم را ميلرزاند . خشكسالي اجتناب ناپذير است . اما بيوقتي شدن شكوفهها و پشيماني سرما ... شما كه نديدهايد گريهي دستهاي يخزدهي كشاورز را ...
بخاريها بيخودي ميكنند و زيادي بودن خود را با گرما و بوي بدي كه ميپراكنند ، فرياد .
« در را باز كنيد ، پختيم !»
هوا آلودهاست . من آلودهام . دلم در هواي باران لهله ميزند . ناودانها از كسالت خميازه ميكشند . هيچكس به فكر لاكپشتها نيست . هيچكس نمي داند فردا كه از خواب برميخيزند ، صبحانهشان چيست . پارسال ديدم لاشهي متعفني را زير تنهي نحيفش گرفته و با چنگالهاي تيز و دندانهاي بيرمقش به آن مُكال ميزند . امسال كه لاشهاي هم نيست ، چه بايد بكنند .
آسمان ابريست . دلم هواي رقصيدن و خواندن زير باران را دارد .
« بارون ميباره جَر جَر وَر پشت خونه هاجر
هاجر عروسي داره دُمب خروسي داره »
بچه هاي اين دوره آواز نميخوانند . باران را نميشناسند و تركهاي سرخ و خونآلودي كه از ميان سياهي چركها لبخند ميزدند .
آنها باراني ميپوشند . چكمه دارند . ماشين و سرويسي كه هر روز با بوقش خواب را از چشمشان مي پراند . آنها نميدانند دويدن زير باران چه صفايي دارد . نميدانند ضربههاي تَسمهي آقا معلم روي دستهاي يخزده ، چه سوزشي دارد . نميدانند فلك چيست و چاه مارموشهاي مُلا .
دلم بوي گريه دارد . ميخواهم همراه پيرمرد فقير منوجاني كه دارو ندارش را سيبزميني كرده و زيرخاك چال نموده ميسوزد . همان كه سرما همهي محصولش را سياه كرد و لاشهي آويزانش را كه زير سايهي كپرش تاب ميخورد . دهنش بوي لاش مُردار ميداد .
اين گرما چه ارمغاني دارد ؟ كي به فكر صبحانهي لاكپشتهاست ؟
دلم ميسوزد . قرصهاي معده ديگر كارساز نيستند . بايد از داروخانهچي بپرسم " چيز تازه چه دارد ؟ "
مادرم ميگويد " كَلپوره بخور . شب بخيسان و صبح ناشتا ، ايستاده ، دستت را روي سرت بگذار و يك نفس ته ليوان را بالا بياور . چند روز بخور ، اگر جواب نداد !!!!!!!!!!!"
چه تلخيي شيرين دارد كلپوره . اما من هنوز دلم ميسوزد .
مي گويند رييس جمهور به اينجا ميآيد تا جلسهي دولت را كنار ما برگزار كند .
ميگويند رييس ارشاد عوض شده است .
ميگويند بهار انقلاب با محرم تواءم شده است .
مي گويند امسال نميتوانيم چراغان كنيم .
آنسالي كه با رمضان همراه بود ميگفتند بهار قران و بهار قلبها همزمان شده . امسال را چه ميگويند .
دلم هنوز ميسوزد . بهمني آتش ميزنم و به سوختنش نگاه مي كنم و خودم را آنجا زير ساكتي شبستان مسجد جامع ميبينم كه از ترس و سرما به خودش ميلرزيد . صدايش ميكنم . ميترسد و تن سوختهي همكلاسيام را نشان ميدهد كه هنوز پَل پَل ميزند . چه دود دورنگي دارد بهمن . زير سيگاري پر از ته سيگار است و بوي گندش دلم را به سوختن وا ميدارد و بهمن تازهاي روشن ميكنم ؛ تا از بوي بد بهمنهاي سوخته فرار كنم .
دلم ميسوزد. آسمانش ابريست و ابرها چه پوك و سترونند . سرما ، تن به آغوش گرما نميدهد و باد- نوزادشان -چه بيپروا همهجا را ميكاود .
10/11/84
بخاريها بيخودي ميكنند و زيادي بودن خود را با گرما و بوي بدي كه ميپراكنند ، فرياد .
« در را باز كنيد ، پختيم !»
هوا آلودهاست . من آلودهام . دلم در هواي باران لهله ميزند . ناودانها از كسالت خميازه ميكشند . هيچكس به فكر لاكپشتها نيست . هيچكس نمي داند فردا كه از خواب برميخيزند ، صبحانهشان چيست . پارسال ديدم لاشهي متعفني را زير تنهي نحيفش گرفته و با چنگالهاي تيز و دندانهاي بيرمقش به آن مُكال ميزند . امسال كه لاشهاي هم نيست ، چه بايد بكنند .
آسمان ابريست . دلم هواي رقصيدن و خواندن زير باران را دارد .
« بارون ميباره جَر جَر وَر پشت خونه هاجر
هاجر عروسي داره دُمب خروسي داره »
بچه هاي اين دوره آواز نميخوانند . باران را نميشناسند و تركهاي سرخ و خونآلودي كه از ميان سياهي چركها لبخند ميزدند .
آنها باراني ميپوشند . چكمه دارند . ماشين و سرويسي كه هر روز با بوقش خواب را از چشمشان مي پراند . آنها نميدانند دويدن زير باران چه صفايي دارد . نميدانند ضربههاي تَسمهي آقا معلم روي دستهاي يخزده ، چه سوزشي دارد . نميدانند فلك چيست و چاه مارموشهاي مُلا .
دلم بوي گريه دارد . ميخواهم همراه پيرمرد فقير منوجاني كه دارو ندارش را سيبزميني كرده و زيرخاك چال نموده ميسوزد . همان كه سرما همهي محصولش را سياه كرد و لاشهي آويزانش را كه زير سايهي كپرش تاب ميخورد . دهنش بوي لاش مُردار ميداد .
اين گرما چه ارمغاني دارد ؟ كي به فكر صبحانهي لاكپشتهاست ؟
دلم ميسوزد . قرصهاي معده ديگر كارساز نيستند . بايد از داروخانهچي بپرسم " چيز تازه چه دارد ؟ "
مادرم ميگويد " كَلپوره بخور . شب بخيسان و صبح ناشتا ، ايستاده ، دستت را روي سرت بگذار و يك نفس ته ليوان را بالا بياور . چند روز بخور ، اگر جواب نداد !!!!!!!!!!!"
چه تلخيي شيرين دارد كلپوره . اما من هنوز دلم ميسوزد .
مي گويند رييس جمهور به اينجا ميآيد تا جلسهي دولت را كنار ما برگزار كند .
ميگويند رييس ارشاد عوض شده است .
ميگويند بهار انقلاب با محرم تواءم شده است .
مي گويند امسال نميتوانيم چراغان كنيم .
آنسالي كه با رمضان همراه بود ميگفتند بهار قران و بهار قلبها همزمان شده . امسال را چه ميگويند .
دلم هنوز ميسوزد . بهمني آتش ميزنم و به سوختنش نگاه مي كنم و خودم را آنجا زير ساكتي شبستان مسجد جامع ميبينم كه از ترس و سرما به خودش ميلرزيد . صدايش ميكنم . ميترسد و تن سوختهي همكلاسيام را نشان ميدهد كه هنوز پَل پَل ميزند . چه دود دورنگي دارد بهمن . زير سيگاري پر از ته سيگار است و بوي گندش دلم را به سوختن وا ميدارد و بهمن تازهاي روشن ميكنم ؛ تا از بوي بد بهمنهاي سوخته فرار كنم .
دلم ميسوزد. آسمانش ابريست و ابرها چه پوك و سترونند . سرما ، تن به آغوش گرما نميدهد و باد- نوزادشان -چه بيپروا همهجا را ميكاود .
10/11/84
اشتراک در:
پستها (Atom)