۸/۲۶/۱۳۸۹

چگونه بنويسيم 2


يادداشتي بر ضعف‌های نوشتن از لیندا جورج

لیندا جورج: متولد کارولینای شمالی و بالیده آهایواست. در دانشگاه‌هاروارد با زبان عربی آشنا و جذب زیبایی این زبان و خط خوش آن شده است. به همین دلیل دو سال را در مصر و یک تابستان را در مراکش به مطالعه و ضبط تفاوت‌های لهجه‌های مختلف زبان عربی گذرانده است و پایان نامه دکترایش را در این مورد نوشته. از او کتابهای داستانی و به ویژه غیر داستانی زیادی به چاپ رسیده است.
وقتی نامه‌ای از ناشری به دستتان می‌رسد که دلیل چاپ نشدن اثرتان را اینگونه اعلام کرده: «متاسفانه نوشته شما آنقدر قوی نیست که توانایی رقابت در بازار فعلی را داشته باشد»، فکر می‌کنید معنای دقیق این جمله چیست؟ من از نویسنده‌های زیادی این سوال را کرده‌ام: «چه چیزهایی یک نوشته را قوی می‌کند؟». جواب‌های آنها کمک زیادی نمی‌کردند. اما چه گام‌هایی می‌توان برداشت تا نوشته‌تان قوی‌تر شود؟ الان بعد از 25 سال نویسندگی و چاپ بیش از 40 کتاب در حوزه داستانی و غیرداستانی برای بزرگ‌سالان، جوانان و کودکان، نوشته قوی را از ضعیف تشخیص می‌دهم و راه تقویت نوشته ضعیف را کلمه به کلمه، جمله به جمله و پاراگراف به پاراگراف می‌دانم. در اینجا 10 راه آسان برای نقویت نوشته تان ارائه می‌دهم:
سختار جمله‌هایتان را عوض کنید
آیا همیشه از جمله‌های خبری فاعل، مفعول و فعل استفاده می‌کنید؟ پشت سر هم آمدن تعداد زیادی از این جمله‌ها به اندازه برگشت در زمان، کسل کننده خواهد بود. از ساختارهای جمله ای گوناگون استفاده کنید تا نوشته‌تان را متنوع و جذاب کند.
تعریف کنید، با استفاده از جزئیات حسی نشان دهید
با زیاد کردن توصیفات حسی، به جای گفتن آنچه رخ می‌دهد، آن را نشان دهید. با توصیف واکن‌شهای احساسی شخصیت نسبت به محیط اطرافش، به خواننده امکان برقراری ارتباط را با شخصیت و فضای داستان بدهید. اما به خاطر داشته باشید که توصیف همه وسایل داخل یک اتاق اگر فقط برای پر کردن اتاق آنجا هستند، خسته‌کننده می‌شود. تنها اشیایی را توصیف کنید که با آنچه برای شخصیت اتفاق می‌افتد، در ارتباط باشند.
از عبارات قیدی که با «در حالی که» شروع می‌شود، دوری کنید
چنین عباراتی کنش همزمان را می‌رساند که خواننده باید هنگام خواندن 2 عمل را در ذهن خود مجسم کند. درواقع خواننده فقط می‌تواند یک کنش را دنبال کند. اگر حتما باید کنش همزمانی را نشان دهید، با حذف این عبارات قیدی به خواننده مهلتی برای تجسم کردن بدهید.

مثال: «جان در حالی که به سمت ماشینش می‌رفت برای دخترش که سوار بر سه چرخه به سوی مردی در حال عبور از پیاده رو رکاب می‌زد، دست تکان داد».
قوی تر: «جان به سمت ماشینش قدم زد و برای دخترش که سوار بر سه چرخه اش بود، دست تکان داد. قبل از اینکه فرصت داد زدن داشته باشد، دخترش به سمت مردی در حال عبور از پیاده رو سرعت گرفت و به او زد. »
بهترین کار این است که در هر لحظه تنها یک کار را توصیف کنیم.
از زیاده گویی خودداری کنید
ما در دنیایی از زیاده گویی‌ها زندگی می‌کنیم. عبارات اضافی برای مهم جلوه دادن چیزی یا تاکید بر آن استفاده می‌شوند، اما واقعیت این است که روده درازی معنا را آبکی می‌کند.

اضافی‌ها را قیچی کنید
راز نوشتن قوی در فشرده نویسی است. حذف کلمات اضافی، نوشته را روان می‌کند و تنش و تعلیق را بالا می‌برد. اغلب ده‌ها کلمه وجود دارند که حذف آنها خللی در نوشته ایجاد نمی‌کند. بیشتر این کلمات صفت‌ها و قیدها هستند. اسم و فعل‌ها بهترین ابزار شما به عنوان یک نویسنده هستند؛ آنها نشان می‌دهند کلمات اضافی و توصیفی را که به جای نشان دادن، تعریف می‌کنند، حذف کنید.
وقتی نوشته تان را تمام کردید، همه کلمات را بررسی کنید و بینید آیا قابل حذف هستند یا نه. کار وقت گیری است، اما ارزشش را دارد چرا که با هر بار فشرده کردن نوشته، آن را تقویت می‌کنید.
لب مطلب را در آخر رو کنید
شما نکته خنده دار جک را در ابتدا یا وسط آن رو نکنید. بیشتر نویسندگان نکته داستانشان را در وسط داستان لو می‌دهند. به استفاده از کلمه «من» در مثال‌های زیر توجه کنید:
مثال: «استاد از من خواست تا مجری همایش شوم. می‌توانست از دیگر دانشجویان این تقاضا را بکند.»
قوی تر : «استاد می‌توانست از دیگر دانشجویان به عنوان مجری همایش کمک بخواهد؛ اما من را انتخاب کرد.»
با نیاوردن مهم ترین کلمه تا قبل از آخر جمله، در آن تعلیق ایجاد کنید و خواننده را تا آخرین کلمه که شگفت زده اش می‌کنید، هل دهید.
افعال مجهول را حذف کنید
به جای استفاده از فعل مجهول از فعل معلوم استفاده کنید.
مثال: «گذرگاه با ردیفی از گل‌های اطلسی معطر شده بود.»
قوی تر: «ردیفی از گل‌های اطلسی گذرگاه را معطر کرده بود.»
البته همه جملات را نمی‌توان بصورت معلوم درآورد. این گونه جملات را به حالت مجهول باقی می‌گذاریم. در حالت کلی، اگر از فعل معلوم استفاده کنید، جمله واضح تر و قوی تر می‌شود.
فعل‌های گفت‌وگوی اضافی را با کنش جایگزین کنید
در کنفرانسی با نویسنده ای آشنا شدم که افتخار می‌کرد توانسته بیش از 700 کلمه به جای «گفت» برای نقل قول پیدا کند. این کار او برایم تعجب آور بود، چرا که حتی فعل «گفت» هم معمولاً غیر ضروری است. وقتی در پاراگرافی هم کنش و هم دیالوگ از یک شخصیت سر می‌زند، فعل نشان دهنده کنش، ضرورت استفاده از فعل «گفت» را از بین می‌برد.
مثال: مامان با ابروهای درهم کشیده گفت: «همین الان بیا تو خونه پسره کله شق!»
قوی تر: «همین الان بیا تو خونه پسره کله شق.» مامان در را محکم پشت سرش بست و دست به کمر، اخم آلود و درهم ایستاد.
مراقب ترتیب زمانی داستان باشید
کنش‌ها را به همان ترتیبی که اتفاق می‌افتند، توصیف کنید. بدین ترتیب یک اتفاق 2 بار برای خواننده نمی‌افتد.
مثال: «دستمال سرش را به او داد، بعد از اینکه با آب خیسش کرد.» (متوجه 2 بار دادن دستمال شد؟)
یدقوی تر: «دستمال سرش را با آب قمقه اش خیس کرد و به او داد.»
وقتی خواننده برای تعقیب اتفاقات پس و پیش شده مدام به عقب و جلو هل داده می‌شود، خسته می‌شود. جریان اتفاقات را همیشه به سمت جلو نگه دارید. از هر چیزی که خواننده را به عقب بر می‌گرداند اجتناب کنید، این نکته شامل فلش بک‌ها نیز می‌شود.
بدانید کی خفه شوید
بعضی وقتها حتی نویسندگان موفق هم نمی‌دانند که کی داستانشان را به پایان ببرند. داستان را بعد از اوج تمام کنید. مهم تر از همه، پایان داستان است که معلوم می‌کند احساس خواننده از خواندن کل داستان چه خواهد بود. با داشتن پایانی کوتاه آن را اثربخش کنید.
به خاطر بسپارید که قوی بنویسید، مختصر بنویسید و به موقع تمام کنید.
87 همشهری

۸/۲۴/۱۳۸۹

با ادرس ايميل‌تان وب‌گردي كنيد!


Web2PDF یک سرویس تحت وب مفید است که به شما اجازه می دهد به وسیله آدرس ایمیل‌تان به مرور صفحات وب بپردازید.

کافیست که آدرس هر صفحه وب دلخواه را به submit@web2pdfconvert.com ارسال کنید. این سرویس، صفحه وب مورد نظر را به سرورهای خود انتقال داده و آن را در قالب یک فایل PDF به شما تحویل می‌دهد؛ همه این‌ کارها بیشتر از چند ثانیه طول نخواهد کشید.

نکته جالب در مورد این سرویس این است که فایل‌های PDF ارسال شده به شما تقریباً تمام طراحی و ترکیب‌بندی صفحات وب را حفظ می‌کند به علاوه این‌که لینک های موجود نیز از بین نخواهند رفت.

این سرویس در برخی شرایط خاص می‌تواند بسیار مفید واقع شود. مثلاً در مواقعی که شما به راحتی به ایمیل خود دسترسی دارید اما دسترسی به صفحات وب برایتان امکان‌پذیر نیست یا خیلی محدود است. و یا هنگامی که می‌خواهید با تلفن همراه به گشت و گذار در وب بپردازید اما مرورگر مناسبی روی گوشی خود ندارید و شاید یک برنامه PDF خوان، گزینه‌ی مناسب‌تری برای شما باشد.
نقل از :http://pariyana.com

۸/۲۲/۱۳۸۹

خلق یک شخصیت کامل




چگونه نقش خدا را بازی کنیم

جورج بیکر((George Baker، در “تکنیکهای نمایشی” (1919) می نویسد: ” یک درام بزرگ بستگی دارد به نمایش مطمئن و تحت کنترل یک شخصیت پیچیده … بنابراین اصل قدیمی خودت را بشناس، تبدیل می شود به اصل دراماتیک شخصیت داستانی ات را بشناس، هر چه صمیمانه تر بهتر.”
حالا به تمام این توضیحات، شما چگونه می خواهید شخصیتی را که می سازید، هر چه صمیمانه تر بشناسید؟

لایوس اگری (Lajos Egri)، در کتاب مهم و عالی اش “هنر نوشتن دراماتیک” (1946)، یک شخصیت کامل را به عنوان یک موجود سه بعدی تعریف می کند. او بعد اول را “فیزیولوژیکی”، بعد دوم را “جامعه شناختی” و سومین بعد را “روانشناختی” می نامد.
بعد فیزیولوژیکی کاراکتر شامل قد، وزن، سن، جنس، نژاد، سلامتی و امثال اینهاست. ]…[ زیبا یا زشت، کوتاه یا بلند، چاق یا لاغر: همانطور که تمام این ویژگی های فیزیکی ممکن است بر نحوه پرورش یافتن یک شخصیت واقعی تاثیر بگذارند، بر شخصبت داستانی نیز تاثیر خواهند گذاشت.
جامعه شخصیت ما را بر اساس ظاهر ما شکل می دهد. اندازه، جنس، ساخت بدن، رنگ پوست، زخمها، نقصها ، بد شکلی ها، آلرژیها ، طرز ایستادن، رفتار، صدای آهنگین، نفس خوشبو، تعرق زیاد، تیکهای عصبی و امثال اینها ]….[ . برای پرورش یک شخصیت کامل، شما باید کاملا فیزیولوژی شخصیت را شناخته باشید.
دومین بعد از ابعاد سه گانه اگری، بعد جامعه شناختی است. کاراکتر به کدام طبقه اجتماعی تعلق دارد؟ در چه جور محله ای بزرگ شده است؟ به چه جور مدرسه ای رفته است؟ چه گرایش سیاسی دارد؟ گرایش مذهبی اش چیست، اگر گرایشی دارد؟ دیدگاه والدینش در مورد سکس، پول و ... چه بوده است؟ آزادی زیادی داشته یا اصلا نداشته است؟ ]…[ برای فهم کامل یک شخصیت، شما باید بتوانید منبع ویژه گی هایش را ریشه یابی کنید. شخصیت انسان به وسیله شرایط اجتماعی شکل داده می شود که شخص در آن پرورش یافته است، خواه یک شخصیت انسانی واقعی باشد، خواه یک شخصیت داستانی. تا زمانی که نویسنده قادر به فهم پویایی پرورش یک شخصیت نباشد، انگیزه های کاراکتر به خوبی درک نمی شوند. این انگیزه های شخصیت است که کشمکش را در داستان تولید می کند و باعث کشش روایت می شود. چیزی که داستان شما باید داشته باشد اگر می خواهد در جلب توجه خواننده موفق شود.
بعد روانشناختی، سومین بعد از ابعاد سه گانه اگری، محصول ابعاد فیزیولوژیکی و جامعه شناختی است. در درون بعد روانشناختی، ما تشویشها و دیوانگی ها را می شناسیم. پیچیدگی ها، ترسها، خودداری از بروز احساسات، الگوهای گناه و هوس، خیالها و امثال اینها. بعد روانشناختی شامل چیزهای می شود از قبیل IQ ، استعداد ها، توانایی های ویژه و ]…[ .
برای نوشتن یک رمان حتما نباید روانشناس باشید.شما نباید حتما فروید یا یونگ خوانده باشید و یا قادر باشید فرق یک بیمار روانی معمولی را از یک بیمار شیزوفرنیک تشخیص دهید. اما باید دانش آموز طبیعت انسانی باشید و بتوانید بفهمید دلیل مردم برای کارهایی که می کنند و حرفهایی که می زنند چیست. سعی کنید دنیا را آزمایشگاه خودتان کنید. وقتی منشی دفتر شما کارش را ول می کند، از او بپرسید چرا. اگر دوستتان می خواهد طلاق بگیرد به شکایاتش گوش کنید. چرا دندانپزشکتان شغلی را انتخاب کرده است که باید تمام روز دماغش توی دهان مردم باشد در حالی که آنها دارند درد می کشند؟ دندانپزشک من فکر می کرده است که از این طریق می تواند پولدار شود، اما هنوز نتوانسته از پس پرداخت هزینه تجهیزاتش بربیاید. آنچه مردم به شما خواهند گفت شگفت انگیز خواهد بود اگر مودبانه ازشان بپرسید و با همدردی به حرفهایشان گوش کنید. خیلی از نویسندگان از آدمهایی که ملاقات می کنند، دفتر وقایع روزانه می نویسند یا طرحهای شخصیتی درست می کنند. این ایده خوبی است…
ادامه دارد...

۸/۱۸/۱۳۸۹

رکوردهای جهانی ایران در جهان (هم مثبت و هم منفی): از ويكي‌پديا



بزرگترین صادر کننده پسته، زعفران، آلو، خانواده berries و خاویار.

حداکثر دمای ثبت شده سطح زمین (کویر لوت با 70.7 درجه سلسیوس)،

بیشترین تلفات انسانی در کوران برفی (مرگ 4000 نفر در سال 1972)،

بزرگترین واردکننده گندم،

بیشترین فرار مغزها،

بیشترین نسبت زن به مرد در مدارس و مؤسسات آموزش عالی،

بیشترین تشعشع زمینه ای،

بیشترین تعداد زمین لرزه های بزرگ،

دقیق ترین تقویم،

بیشترین مصرف مشتقات تریاک،

بیشترین تعداد تغییر پایتخت،

باقدمت ترین کشور جهان،

میزبان بزرگترین جمعیت مهاجر جهان (اکثراً عراق و افغانستان)،

بزرگترین تولید کننده فیروزه،

بزرگترین منابع معدنی روی در جهان،

بزرگترین تولید کننده و صادرکننده فرشهای دست باف،


It's world best friends week.



Think about this for a minute...



یک دقیقه به نکات زیر فکر کنید...


cid:1.1279326903@web50703.mail.re2.yahoo.com
If I happened to show up on your doorstep crying, Would you Care?
اگر روزی گریان منو دم در خونه ات دیدی اصلا اهمیت میدی ؟


If I called you and asked you to pick me up because something happened, Would you come?
اگر بهت زنگ بزنم بگم بیا دنبالم برام یه اتفاقی افتاده آیا میایی ؟


If I had one day left, to live my life; Would you be a part of that last day?
اگر فقط یکروز از زندگیم باقی مونده باشه دلت میخواد که تو هم بخشی از اون آخرین روز باشی ؟


If I needed a shoulder to cry on, Would you give me yours?

اگر برای گریه کردن به شونه هات نیاز داشته باشم میذاری روی شونه ات گریه کنم ؟


Do you know what the relationship is between your two eyes?

میدونی رابطه بین دوتا چشمات توی چیه ؟



They blink together, they move together, they cry together, They see things together and they sleep together,
با هم پلک می زنند، با هم حرکت می کنند، با هم گریه می کنند، همه چیز رو با هم می بینند و با هم می خوابند.


But they never see each other… that's what friendship is. Life Is lonely without FRIENDS.

اما هرگز نمی تونند همدیگرو ببینند، این همان معنای دوستی است.

زندگی بدون دوست یعنی تنهایی

این هفته، هفته دوستان است

It's world best friends week.

۸/۱۵/۱۳۸۹

فرق است ميان گفتن و نوشتن


قاضی ربيحاوی


نوشتن هم يک‌جور مکالمه‌ست، ولی نمی‌توان به همان سادگی از اشتباهات موجود در آن گذشت. فرق است ميان گفتن و نوشتن، و نيز فرق است ميان نوشته کسی که ادبيات می‌نويسد با نوشته آن‌کس که سياست می‌نويسد


می دانم بعضی از روشنفکران ايرانی عقيده دارند گفتگو درباره زبان فارسی دراين زمان ضرورت ندارد زيرا اکنون مسائل بسيار مهمتری هست که ما ايرانی ها بايستی درباره آنها گفتگو بکنيم. بله من هم فکر می کنم مسائل مهم زيادی هست درباره سياست امروز ايران، اما گفتگو درباره زبان هم دغدغه هميشه من نويسنده است بخصوص وقتی داستانهای نويسندگان جوان امروز را می خوانم احساس می کنم حرفهايی هست که بيان کردنشان بهتراز پنهان کردن آنهاست. باری ازاينجا شروع می کنم که با نگاهی دوباره به داستانهای قديمی تر ايرانی درمی يابيم که انگار حتی در دهه های گذشته نه چندان دور هم نويسندگان اهميت بيشتری برای نثر فارسی قائل بوده اند. توجه ويژه به نثر درکار نويسندگانِ دهه های سی و چهل و پنجاه شمسی توجهی تقريبا عمومی بود، زيرا برای نويسندگان وخوانندگان آثار آنان رعايت اصول نثر نويسی هنوز کار مهمی به حساب می آمد. دوباره خوانی آثار نويسندگان مطرح آن دوران بخصوص آثار کسانی که نامشان بر پيشانی داستانويسی آنروز ايران مکتوب است به ما نشان می دهد که آنها در نوشته های خود به اصول و قوائد نثرفارسی پايبند و وفادار بوده اند و يا کوشيده اند که باشند اگرچه آن نويسندگان در زبانِ داستانهای خود تفاوتهای بسيار با هم داشته اند.

گاهی پيش آمده که ما مقوله نثر را با مقوله زبان يکی فرض کرده ايم. گاهی شنيده می شود که کسی می گويد: 'اصلا اين نثر مخصوص اين نويسنده است' و يا: 'خوب يا بد، اين نويسنده نثرش همينطورست' درحاليکه نثر نمی تواند مخصوص نويسنده بخصوصی باشد، و نمی شود که نثر نويسنده ای با نثر نويسنده ديگری متفاوت باشد، چرا؟ چون نثرفارسی فقط مخصوص نثرفارسی است و اصول و قوائد آن تا اطلاع بعدی همين است که موجود است، اصول و قوائدی که پايه های اصلی زيان است و با تلاش انسانهايی خلق شده که درجهت فهم بهتر آدمها از يکديگر زحمت کشيده اند. اصول نثر به ما کمک می کند که در مکالمات خود با ديگران، جمله های قابل فهم بسازيم، و برای ساختن جمله قابل فهم می بايست که عوامل وعناصر ساختمان جمله را بشناسيم چون هرجمله هم مثل بسياری از پديده های موجود در اطراف ما، خود از ترکيباتی ساخته شده، ترکيباتی که در فهم کُلی، کلمه يا لغت ناميده می شوند، اما باز هرکدام نامی تخصصی برای خود دارد مثل فاعل، فعل، حروف ربط و عوامل ديگر با عنوانهای ديگر. تشکل و اتحاد اين عوامل کاری مهم در نحوه سخن گفتن و در نحوه نوشتن ما است.

در زندگی معمولی ازهمان روزهای نخست که والدين ما حرف زدن را به ما می آموزند اين آموزش خود به خود با اصول ساده نثر همراه است، بعد که به مدرسه می رويم توجه به اين اصول رفته رفته دقيق تر می شود، اما بديهی است که پرداختن به اين اصول درحرفه نويسندگی، بازهم مهمتر از استفاده آن درهرجای ديگرست.

اگر زبان داستانهای ابراهيم گلستان با زبان داستانهای هوشنگ گلشيری تفاوت دارد معنايش اين نيست که يکی ازآنها عوامل مربوط به نثر را بکار گرفته و ديگری آنها را بکار نگرفته، ويا مثلا يکی ازآنها به حروف ربط جمله هايش توجه داشته و ديگری توجه نداشته، نه، بلکه هردو آنها اصول و قوائد نثر را با بکارگيری همان عواملِ تعيين شده عرضه کرده اند، هيچکدام نه عاملی ازعوامل ضروری تشکيل دهنده جمله ها را حذف، ونه عاملی به عوامل تشکيل دهنده جمله اضافه کرده اند. پس تفاوت آنها درکجاست؟ در نحوه چيدمان اين عوامل کنار يکديگر. فرقِ بين نثر و زبان هم درهمين جاست، روی همين طناب که راه رفتن برآن حساس است. درهمين مرحله هم هست که لحن وحتی تا حدودی لهجه مشخص می شود. درلهجه علاوه برچگونگیِ صدایِ تلفظِ لغات، نحوه چيدن عوامل يک جمله کنارهم نيز تاثير زيادی دارد.

درمورد استفاده صحيح از نثرفارسی، جمالزاده، گلستان و گلشيری مثالهای خوبی هستند چون هرسه اين نويسندگان توجه دقيقی به اين موضوع داشته اند واگر درآثار آنان بگردی به نُدرت با مواردی به نشانه بی دقتی آنان مواجه خواهی شد. البته مقصودم اين نيست که آنها فقط قوائد واصول نثر را به شکل خشک و منجمد بکار گرفته واصلا هم غلط ندارند، نه، فقط مقصودم اين است که آنها آگاه هستند که چگونه دارند با استفاده ازاصول نثر، به زبان مورد نظر خود می رسند، و يا اگر دست به تغييری تازه درعبارتی کهنه می زنند به نظر می رسد که آگاهانه اين کار را می کنند، به ويژه هوشنگ گلشيری که دراين کار تبحر داشت، و ابراهيم گلستان هم با استفاده ازعوامل و ابزار نظم و ترکيب آن با نثرِ فاخر، به زبان دلخواهِ داستان خود می رسد. درکارهای اکبر رادی نمايشنامه نويس هم می توان نمونه های خوبی ديد ازچگونگی بکارگيری نثر سالم و روان (برعکس غلامحسين ساعدی که توجهی به اين موضوع نداشت اما خب او آنقدر درجنبه های ديگر ادبيات قدرت داشت که اين ضعف او را قابل تحمل می کرد) وخلاصه بطور کُلی به نظر من يکی از دلايل مهم ماندگار شدن کارهای بعضی از نويسندگان، همين توجه مُثبت آنان به نثرفارسی بوده. حتی نويسندگانی مثل درويشيان وابراهيمی ونظير آنها اگرچه کارهايشان تاثيری در بهبود صنعت داستان نويسی امروز نداشته اما نسبت به رعايت اصول فارسی بی توجه نبوده اند، بخصوص که درآن دوره شغل اصلی بعضی از نويسندگان معلمی ادبيات فارسی بود.

به ياد داريم که دردهه های گذشته وقتی کتاب داستانی به عنوان کتاب نمونه يا برجسته معرفی می شد، علاوه بردلايل گوناگون، يکی ديگر از شرايط برجسته بودن آن کتاب خوش سليقگی در نثر بود. رمانهای يکليا و تنهايی او، شازده احتجاب و خروس نمونه هايی برای اثبات اين بحث هستند. البته که من نمی گويم آثار خلق شده در آن دوره از نظر نثرنويسی بی عيب و نقص بودند، نه، چنانکه مثلا درکار هدايت شلختگی های نثری هم يافت می شود، بلکه تلاش می کنم بگويم که توجه به آن موضوع مهمتری بود، اما حالا اين موضوع درداستانويسی امروز ايران کمتر مورد علاقه نويسندگان است و ديگر موضوع مهمی به حساب نمی آيد.

مثلا اخيرا کتاب داستانی ديدم از نويسنده ای جوان که درايران چاپ و پخش شده و درهمانجا مورد تقدير قرار گرفته و دررقابتهای داخلی مقامها کسب نموده. خب اينهمه اطلاعات وافتخارات درباره آن کتاب به تو داده می شود پيش ازآنکه شروع به خواندن بکنی، بعد شروع می کنی به خواندن، نخستين جمله کتاب اين است: ' کنترل را دستم گرفتم'. جمله ای که ازچهارلغت تشکيل شده دوتا موضوع قابل بحث دارد، اول درباره بکار گيری حرف ربط. نثرفارسی به ما می آموزد که بنويسيم مثلا: ' قلم را در دست گرفتم' و يا: ' قلم را به دست گرفتم'. درباره موضوع دوم وبکار گيری کلمه واهی کنترل هم حرف و سخن هست اما حوصله اش دراين مطلب نيست. اما اين بی علاقگی و بی توجهی به نثر و به زبان دراين کتاب فقط به همين جا ختم نمی شود بلکه درطول وعرض کتاب صف بسته اند.

خب البته که من هم عقيده دارم بايد جوانان مستعد را تشويق وحمايت کرد زيرا يکی ازاحتياجات مهم فرهنگ امروز ما حضور نويسندگان وادبای جوان تازه نفس است که تجربه های تازه دارند اما خواهم گفت که چرا بايد به موضوع درست نوشتن هم اهميت بدهيم وآنرا پاس بداريم، درضمن اينکه خيال می کنم اين وظيفه ما قديمی ترهاست که به جوانان امروز اين مهم را يادآوری بکنيم. وهميشه هم براين باورم که هيچ کس درهيچ مقامی قادر نيست با بيان انتقاداتش يک نويسنده جوان با استعداد را نااميد و يا برنجاند. اين را هم می دانم که بعضی ها خيال می کنند من دارم زيادی حساسيت نشان می دهم زيرا اين موضوع آنقدر کوچک است که قابل بحث نيست.اما باور کن بسياری از عيبها و ايرادهای بزرگِ امروز ما درروزهای گذشته کوچک بوده اند وما آنها را بخاطر کوچک بودنشان بی اهميت وغيرقابل بحث تصور کرديم و با سکوتِ خود به آنها امکان رُشد داديم تا آنقدر بزرگ و بزرگتر شوند و کار از کار بگذرد و ما را به زمانه ای برساند که سخن گفتن از اصول نثر فارسی بشود سخنی درحاشيه و بی اهميت وديگر کسی هم به شنيدن آن علاقه ای نداشته باشد.

پاسخی که بعضی ها به اين بحث می دهند اين است که می گويند اين زبان مردم امروز ايران است و مردم امروز همين گونه سخن می گويند بدون توجه به اصول نثر فارسی. اما اين منطق کاربُردی درکار نويسنده ندارد چون بديهی ست وظيفه يک نويسنده هنرمند که از راه نوشتن با مردم درارتباط است خيلی فرق دارد با وظيفه يک فروشنده لوازم خانگی که از راه گفتار با مردم دررابطه است. کار داستانويس فقط يافتن يک قصه خوب و برکاغذ آوردن آن نيست بلکه ادبيات هم مثل هر پديده معقولی نيازمند به رعايت اصول و قوائد تعيين شده است. همين پايه ها هستند که زبان فهم را باعث می شوند. انتقال اين اصول از نسلی به نسل ديگرست که زبانِ پاکيزه ملتی را ماندگار می کند، رعايت همين عوامل که شايد به نظر بعضی ها عوامل ناچيزی هستند، مثلا همين حروف ربطِ ساده.

دراين هم شک نيست که بايد زبان مردم زمانه را به ادبيات کشاند و نشان داد که افراد متفات جامعه چگونه زبان را بکار می برده اند اما توجه کنيم که می گوييم زبان مردم را، واين هيچ ربطی به ويران کردن اصول نثرفارسی ندارد زيرا همانطورکه گفتم زبان فرق دارد با نثر. مثلأ داستانهای 'علويه خانم' و 'حاجی آقا' با وجود اينکه بهترين داستانهای هدايت نيستند ولی نمونه های خوبی برای درک اين معنا هستند.
به دوستی گفتم اين درست نيست که ما در داستانهايمان بنويسيم: 'حسين آلمان است' بجای اينکه بنويسيم: 'حسين در آلمان است' او گفت اما مردم همينطور حرف می زنند. مثلا وقتی ازکسی می پرسی: 'خب توحالا کجا هستی؟' طرف جواب می دهد: 'من لندن هستم' بله او درست می گويد، ما مردم عامی درمکالماتمان به رعايت اصول زبان توجه نداريم و ازعوامل آن فقط درحدی استفاده می کنيم که مقصودمان به مخاطب منتقل شود، وچون مخاطبِ مکالمه هم مثل خود ما به همين شيوه غلط گفتن عادت کرده و به همين شيوه سخن می گويد پس مُشکلی بين ما پيش نمی آيد و هردو با اينکه توسط جمله های ناقص و زبانی نادرست با هم سخن گفته ايم ازمقاصد يکديگر درآن مکالمه آگاه شده ايم و.

نوشتن هم يکجورمکالمه ست، ولی نمی توان به همان سادگی ازاشتباهات موجود درآن گذشت. فرق است ميان گفتن و نوشتن، و نيز فرق است ميان نوشته کسی که ادبيات می نويسد با نوشته آنکس که سياست می نويسد. دومی برای جلب توجه مخاطب می کوشد زبان خود را به او نزديک کند وچون دغدغه زبان هم ندارد برايش مهم نيست که جمله های غلطِ به اصطلاح مُصطلح بکار ببرد، و برای اينکه بتواند حرف و حديث خود را به عامی ترين خواننده هم بفهماند نگران نيست که نثر فارسی را تا حد مکالمات شلخته مردم عامی پايين بياورد، اما مقصود شخص اول يعنی نويسنده هنرمند يا اديب کمی تفاوت دارد، اديب درضمنِ اين که با نوشته خود يک اثر هنری خلق می کند، در برابر زبانِ اثر خود نيز موظف و مسئول است. يک فرق اساسی ديگر ميان آنها اينست که اديب در زمان خلق اثرش فرهيخته ترين خواننده خود را مخاطب قرار می دهد و وقتی به فرهيخته ترين مخاطب خود بينديشی ناچاری معيارهای نوشتن را هم بالاتر ببری و سنجيده تر بنويسی. منظورم استفاده از لغات سخت نيست، نه، اتفاقأ با استفاده از ساده ترين لغات روزمره هم می شود سالم و فاخر نوشت.

نگاهی ساده به تاريخ ادبيات کهن نشان می دهد که بزرگان ادب چگونه به زبان فارسی وفادار بوده وهرکدام ازآنها تلاشی کرده برای صعود آن به پله های بالاتر. اگر آنها هم (که فرهنگ سازانِ زمانه خود بوده اند) می گفتند بگذار با همان نثری بنويسيم که مردم بکار می برند من فکر می کنم حالا وضعيت زبان فارسی امروز ازاين هم که هست بی ريخت تر بود. اين خوش خيالی سانتی مانتالانه ای بيش نيست که فکر بکنيم مردم کوچه وبازار در زمانهای قديم به زبان فاخر و بی عيب و نقص سخن می گفته اند، مثلا باور کنيم که مردم کوچه وبازار هم عصر سعدی به همين زبانی سخن می گفته اند که سعدی آن را می نوشته، يا زبان مردم معاصر بيهقی مثل زبان کتاب او بوده ست. ولی می شود باور کرد که حتی مردم عادی درگذشته صحيح تر ازمردم عادی امروز سخن می گفته اند.

جای مقايسه زبان مردم ايران قبل و بعد ازانقلاب اسلامی دراينجا نيست اما می توان گفت که اين تفاوتها چقدر مشهود و چقدر سريع پيش آمدند، تفاوتهايی که خود را با هجوم ظاهر و تحميل کردند، هجومی چندگانه از چند سو. نخستين زمزمه های انقلاب اسلامی با لغات عربی شروع شد که خيلی از آنها برای مردم هنوز بيگانه بودند، ازسوی ديگر بازگشت جوانهای خارج تحصيل کرده به وطن، آنها که بيشترشان مطالعات جنبی سياسی داشتند و پس از بازگشت به ايران شروع کردند به ترجمه عبارات سياسی از زبانهای خارجی به فارسی، درحاليکه زبان فارسی هنوز به آن عبارات آشنايی نداشت. البته هيچ اشکال ندارد که گاهی عبارتی خارجی با حفظ شکل و شمايل اصلی اش وارد زبان ديگری بشود ولی اين عبارت بايد با احتياط لابلای ساختمان زبان جديد به درستی جاگير شود وگرنه ترکيبی ناقص با جمله ای نادرست خواهد ساخت. پذيرش آندسته لغات خارجی که جايگزين پيدا کردن برايشان آسان نيست کاری ست نيکو و پسنديده و اتفاقا دايره زبان را وسيع تر می کند، ولی جااندازی درست آن درزبان تازه به کار وسليقه پژوهشگران زبانِ تازه نياز دارد، درحاليکه جوانهای سياسیِ ازغرب برگشته اغلب دررشته های فنی وعلمی تحصيلات داشتند وخلاصه چندان پژوهشگر زبان فارسی درميان آنان نبود واگرهم بود آتش تُند و سريع انقلاب فرصتی برای پژوهش و تعقل نمی داد، و ناگهان جهان ما پُر شد از کتابهايی که با شلخته ترين نثرفارسی نوشته شده بودند. ازسوی ديگر اعلاميه ها و سخنرانی های مذهبی بود که بر فرق سر مردم بی دفاع فرود می آمد، زبان نامانوس ديگری که از جبهه مخالفت با هر پديده غربی پيش می آمد و تمدن ستيزی علامت مشخصه اش بود. آنگاه چشمها و گوشهای ما محل تلاقی اينگونه زبانهای مهاجم شدند تا درمجموع زبان تازه ای را برای ملتی که حالا به 'اُمت' تبديل شده بود تعيين و تکليف نمايند، زبانی که نه غربی بود ونه شرقی، وما بايد به آن عادت می کرديم و توسط آن انقلابمان را درخيابانها فرياد می زديم، بعد هم که اسلامی ها صاحب اصلی انقلاب شدند و راديو وتلويزيون و روزنامه ها را به تصرف خود درآوردند زبان تازه ای برسطح عموم جامعه مسلط شد، زبان حاکميت، با اصطلاحات تازه برای تنبيهات تازه ما و لغاتی به معنای بازجويی کردنها، و نيز برای کُشتار مردم با استفاده از لغات مخوف شرعی شده، وهمچنين اصطلاحات و تعارفات دروغين و چاپلوسانه، وخلاصه ما محاصره شديم لابلای لغات تقلبی و فريبنده و لغات مرگ آفرين که بعد از هزارسال ماندن لای کتابها وجزوه های کهنه اينک بيرون پريده و وارد جامعه امروز می شدند و درجهت تحکيم رژيم وسرکوب مخالفان آن کاربُرد تازه پيدا می کردند.

وقوع جنگ هشت ساله سهم مهمی در نفوذ و تحکم اين زبان تازه داشت. سخن گفتن ازجنگ وازکُشتار امکانات وجلوه های ويژه جذابتری به زبان مذهب می دهد. ازطرفی سيستم پليسی رژيمِ جديد توانست خيلی زود وحشت را برجامعه منتشر کند. بنابراين بعضی از مردم برای اينکه وفاداری خود را به حکومت نشان بدهند حرف زدنِ معمولیِ خود را به زبان مُلاها شبيه کردند وهرچه لغات آخوندی ياد گرفته بودند بکار بردند، مردمی که ترجيح دادند با پای خود به استقبال اين هجومهای زبانی رفته به آن خوش آمد بگويند.

سيستم حاکم پليسی زبان ديگری را هم خلق می کند که زبان گريزست، زبانی که برای ما مردم آشنا ولی برای پليس بيگانه است. درچنين رژيم هايی که محدوديتهايش هم سياسی هست وهم اخلاقی، بسياری از مردم جامعه خلافکار محسوب می شوند و بخاطر خلاف خود تحت تعقيب هستند، گذشته ازآنها که دور سياست می گردند و زبان تازه ای برای ابراز سخن خود می يابند. جوانهای عاصی هم که به حق درپی رفتارهای آزادانه درجامعه هستند زبان گريز خاص خود را می سازند، زبانی که فقط برای خود آنان آنهم دريک مقطع مشخص زمانی قابل درک است. دراينگونه زبانها کلمات تازه ساخته نمی شود بلکه ازهمان کلمات شناخته استفاده می شود اما برای رساندن مفاهيمی ديگر که ربطی به مفهوم اصلی آن کلمه بکار برده شده ندارد، يا از ترکيب دو لغت آشنا يک عبارت تازه ساخته می شود که به آن دو لغت مربوط نيست، مثل زبانی که به زبان زندان معروف شده بود، زبانی که زندانی آنرا می فهمد اما زندانبان آنرا نمی فهمد. اشکال اين است که بعدها بالاخره زندانبان هم به مقصود آن زبان پی می برد و آن زبان هم کاربرد خود را از دست می دهد، با اينحال به نظرمن تلاش برای ساختن زبانِ گريز توسط جوانان کشور امری ست مفيدتر ازآن کوششی که بعضی زبان شناسان امروزی برای ايرانی کردن لغات وعبارات تازه دردنيای تکنولوژی امروز ميکنند. مثلا معلوم نيست چرا وقتی هم سازندگانِ اصلی وهم تمام مردم دنيا اين ماشين تازه خلق شده را 'کامپيوتر' می نامند، ما ايرانی ها بايد به آن بگوييم 'رايانه'؟ و يا مثلا وقتی همه مردم دنيا يک وسيله نقليه را با نام 'هلی کوپتر' می شناسند، ما ايرانی ها بايد آنرا 'بالگرد' بناميم؟ و يا 'کمپين' کلمه ای به اين خوبی که معنايش دردنيای امروز جاافتاده بايد بشود 'کارزار' وخلاصه اينهمه کوشش بيهوده که پيچيدگی درزبان فارسی امروز را بيشتر ميکند.

معلوم نيست چرا دانشمندان فرهنگی ايرانی که اينقدر برتشکل واتحاد همه اقوام ايرانی تاکيد دارند وعليه جدايی طلبیِ جغرافيايی مبارزه ميکنند، اينهمه خواستار جدايی وانزوای زبان فارسی هستند؟ و در زمانه ای که انبوه لغات وعبارات عربی هستیِ مردم فارسی زبان ايران را احاطه کرده، چرا زبان دوستان ايرانی نگرانند که نکند يکی از لغات علمیِ غربی (که درايران به آنها لغات بيگانه می گويند) به حوزه مقدس زبان فارسی نفوذ بکند؟

آنچه امروز در زبان ما مشخص شده اينست که يکی از بزرگترين مشکلات زبان فارسی امروز، آشکار نبودن آنست، وبه راحتی می توان گفت که زبان امروزما ايرانيها زبان پنهانکاری ست، و زبان پنهانکار همواره جذابيتهايی برای جوانان دارد ومعمولا لذتی به آنان دست می دهد وقتی به زبان پنهان کنِ خلافکارانه با يکديگر حرف می زنند. ازسوی ديگر درگيری افراد زيادی از مردم جامعه با مواد مخدر، زبان بی ريشه ديگری را که ويژه معتادان است درجامعه منتشر کرده. معمولا اين زبانِ مُخدراتی که مملو ازعبارات سياه وعبارات نااميدِ من درآوردیِ بی اساس است مورد توجه وعلاقه فيلمسازان داخلی هم هست. سينمای بعد ازانقلاب ايران پُراز فيلمهايی است که اشخاص آن مثل اشخاص فيلم معروف 'گوزنها' حرف می زنند. حتی بعضی از جديدی ها در بی ربط حرف زدن، از نوع مکالمات آن فيلم هم جلوتر زده اند. اين فيلمها مثلا به قصد مبارزه با اين مُعضل اجتماعی ساخته می شوند اما بعد معمولا خود سازندگان فيلمها هم چنان مجذوب زبان منحرفِ فيلم خود می شوند که کارشان به تبليغ و جاانداختن اين زبان بيمار درجامعه می انجامد.

اين مُعضلات تا وقتی درسطح مکالمات و سخن گفتن مردم کوچه و بازارست شايد کمی قابل تحمل باشد، اما وقتی اين هجوم به حوزه نوشتن اصابت ميکند زبان و فرهنگ يکپارچه ملتی را دچار آسيب کرده زخمهای ديرعلاج برجای می گذارد، بخصوص وقتی اينگونه نوشتن وارد محدوده ادبيات می شود و ديگران هم به آن بی توجه می شوند با اين منطق که چون مردم اينگونه سخن می گويند پس نويسنده هم اجازه دارد اين غلطها را تکرار بکند. مثلا نويسنده ای که اين عبارت را در رُمانش نوشته: 'آنها ميدان امين السطنه می نشستند' کوشش کرده که جمله اش را زيبا وايرانی کند اما بی توجه به اصول نثرفارسی وبه آن حرف ربط مفقوده درجمله، همين حرف ربطِ ساده که وقتی درجمله ساده 'من در لندن هستم' مفقوده شود خواهيم گفت: 'من لندن هستم' که اگر همين را به زبان انگليسی برگردانيم و شخص مقابل ما درمکالمه يک انگليسی باشد با پوزخند پنهان می گويد: 'اوه. تو لندن هستی. منظورت را می فهمم' واگر طرف يک شخص اسکاتلندی باشد شايد بگويد: 'پس تو در لندن زندگی می کنی، چه خوب'

لندن۲۰۱۰

انتقاد فريدون جنيدی از واژه‌های مصوب فرهنگستان،

ايسنا


فريدون جنيدی از واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی انتقاد کرد.

اين شاهنامه‌پژوه و استاد زبان‌های باستانی با حضور در غرفه‌ی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) در نمايشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها، در گفت‌وگويی با خبرنگار ايسنا خاطرنشان کرد: در کشوری که دارای کهن‌ترين فرهنگ‌های جهان است و يکی از کهن‌ترين زبان‌های جهان را با ريشه‌های بسيار عميق در اختيار دارد، اين مايه‌ی سرافکندگی است که چنين واژه‌هايی پديد می‌آيد.

او به انتخاب برخی واژه‌ها از سوی فرهنگستان اشاره کرد و گفت: ۷۰ سال است که مردم به جای واژه‌ی «آلرژی»، «حساسيت» را استفاده می‌کنند. فرهنگستان هم همين واژه را مصوب می‌کند؛ اما اگر قرار است واژه‌هايی را که مردم می‌گويند، مصوب کنيم، ديگر وظيفه‌ی فرهنگستان چيست؟ در حالی‌که ما به جای واژه‌ی «حساسيت» يا «آلرژی»، در فارسی، « انگيزش» را داريم و می‌توان از اين واژه که فارسی است، استفاده کرد.


جنيدی در ادامه خاطرنشان کرد: اگر قرار بود انتخاب‌های مردم را تصويب کنند که مردم بدون تصويب آن‌ها هم همان‌ واژه‌ها را استفاده می‌کردند و به تأييد آن‌ها لزومی نبود و چرا روزها و ماه‌ها وقت و هزينه‌ی کشور را گرفته‌اند؟

اين پژوهشگر افزود: ما در گذشته، خوراکی داشته‌ايم که به آن «بزم‌آورد» می‌گفتند. برای پخت اين خوراک، گوشت را با ادويه می‌پختند و درون نان تنک (لواش) می‌گذاشتند که شبيه ساندويج امروزی است و آن را برای اين‌که گاز نزنند، تکه تکه می‌کردند؛ زيرا گاز زدن اهريمنی بوده و مفهوم اجتماعی منفی داشته است. حالا فرهنگستان برای کشوری که هزار سال پيش، «بزم‌آورد» داشته است، در برابر «ساندويچ»، «دارازلقمه» را تصويب می‌کند، که هيچ فردی در سراسر ايران اين واژه را استفاده نمی‌کند. اين نشانه‌ی بی‌مطالعه بودن و ناآشنايی است.

او همچنين به واژه‌ی «نورتاب» به جای «آباژور» که توسط فرهنگستان تصويب شده است، اشاره کرد و گفت: همه‌ی چراغ‌ها نور می‌تابانند؛ چرا برای «آباژور»، «نورتاب» را تصويب کرده‌اند؟ «آباژور» نام ويژه‌ای است و بايد نام ويژه‌ای هم داشته باشد.

جنيدی در ادامه به واژه‌ی «خوشاب» به معنای «کمپوت» اشاره کرد و گفت: اين واژه‌ ريشه‌های درستی دارد؛ زيرا در خراسان ميوه را با زعفران می‌پختند و اين‌گونه آن را حفظ می‌کردند؛ اما برخی می‌گويند «خوشاب» به «کمپوت» ربطی ندارد، که اين به علت ناآگاهی آن‌هاست.

او همچنين با اشاره به واژه‌ی «ايوار» برای «غروب»، گفت: اين واژه در زبان کردی هم وجود دارد و در شعرهای آن‌ها هم آمده است، حتا واژه‌ی «evening» هم از آن گرفته شده است؛ اما آن‌ها می‌گويند اين لغت ريشه ندارد؛ در حالی‌که مردم آن را پذيرفته‌اند.

جنيدی درباره‌ی استفاده‌ی مردم از واژه‌های مصوب فرهنگستان، اظهار کرد: وقتی کسی که صلاحيت ندارد، در مورد واژه‌ها حرف می‌زند و واژه‌هايی را که ريشه ندارد، تصويب می‌کند، مردم هم از آن استقبال نمی‌کنند. هيچ‌کس را نمی‌توان پيدا کرد که به «ساندويچ» بگويد «درازلقمه».

او همچنين درباره‌ی فارسی‌نويسی افزود: ما تلاش کرده‌ايم که در بنياد نيشابور اين کار صورت بگيرد و می‌دانم که کار بنياد نيشابور بيش‌تر مورد توجه مردم قرار می‌گيرد.

اثرات نامطلوب لامپهای کم مصرف بر انسان - راهکارهای کاهش مضرات لامپها

اثرات نامطلوب لامپهای کم مصرف بر انسان - راهکارهای کاهش مضرات لامپها، مهر


پژوهشگران کشور با تحقیقاتی اثرات نامطلوب لامپهای کم مصرف بر مغز جنین، کاهش حافظه، پوست و چشم را به اثبات رساندند و ضمن هشدار نسبت به نحوه استفاده از این لامپها خواستار ایجاد پروتکلی برای معدوم سازی یا استفاده صحیح از آن شدند.

به گزارش خبرنگار مهر، لامپهای فلورسنت فشرده (CFL) که در ایران به نام "کم مصرف" عرضه می شود در اوایل دهه ۱۹۸۰ به بازار آمد و همزمان با ورود این نوع لامپها هشدارهایی در زمینه اثرات نامطلوب این نوع لامپها گزارش شد. در این راستا پروژه های تحقیقاتی در شرکتهای دانش بنیان اجرا شد که برخی از ادعاها در زمینه اثرات زیان بار لامپهای فلوروسنتی به اثبات رسید.




مضرات لامپهای کم مصرف

محمود عابدی خرسند مدیر گروه تحقیقاتی فناوری سبز (Green Tech) در گفتگو با خبرنگار مهر، لامپهای کم مصرف را لامپهای فلوروسنتی یا مهتابی معرفی کرد و گفت: لامپهای کم مصرف همانند لامپهای فلوروسنتی لوله ای هستند که برای تولید نور سفید به میزان 5 میلیگرم "جیوه" (quicksilver) استفاده می شود. لامپهای مهتابی بر خلاف لامپهای رشته ای که 5 درصد انرژی را به نور تبدیل می کند قادرند 95 درصد انرژی را به نور تبدیل کنند.

وی با تاکید بر اینکه "جیوه" ماده سمی است اظهار داشت: انتشار این ماده در محیط، اثرات نامطلوبی بر روی مغز جنین، عقیم شدن، سردرد و کاهش حافظه دارد. از این رو در حال حاضر در دنیا استفاده از این ماده در تولید "ترموستات" و "دماسنج" ها ممنوع اعلام شده است.

این محقق با تاکید بر اینکه مشکل اصلی این ماده سمی زمانی است که لامپهای کم مصرف شکسته می شود و جیوه آن در محیط منتشر می شود گفت: تنکستن موجود در لامپهای رشته ای به مرور مستهلک و جباب شیشه ای آن به پودر "سیلیس" تبدیل می شود ولی زمانی که لامپهای فلوروسنتی فشرده شکسته می شود پودر جیوه بر روی وسایل و اشیای موجود در محیط می نشیند که در این صورت لازم است ضمن استفاده از دستکش و دستمالهای تنظیف، سیستمهای تهویه، برودتی و جاروبرقی خاموش شود تا از انتشار آن در محیط زیست جلوگیری شود. علاوه بر این، لامپهای کم مصرف باید در مراکز بازیافت ویژه ای جمع آوری شود تا با زباله های معمول معدوم نشوند.

عابدی با اشاره به اجرای پروژه تحقیقاتی در این زمینه به مضرات لامپهای مهتابی پرداخت و یادآور شد: لامپهای کم مصرف از تغییر فرکانس (شدت و ضعف نور) برخوردار هستند که این امر موجب آسیب رساندن به چشم و ایجاد بیماریهایی چون آب مروارید می شود.

مدیر عامل شرکت دانش بنیان شرکت ایده سازان تدبیر یونیزاسیون (از دست دادن یا گرفتن الکترون توسط یون) را از دیگر معایب این لامپها نام برد و به مهر گفت: یونیزاسیون نورهای لامپهای فلوروسنتی در دراز مدت اثرات تخریبی بر روی بافت های پوست ایجاد می کند از این رو بر اساس پروتکلهای جهانی استفاده از این لامپها در سوله های جوجه کشی، مرغداری ها، گاوداریها و صنایع تبدیل چون پوست و چرم که زمینه های فساد آنها را فراهم می کند جلوگیری می شود.

وی لامپهای کم مصرف را "بمبهای شیمیایی" معرفی کرد و یادآور شد: خطرات زیست محیطی لامپهای فلورسنتی به گونه ای است که لامپ فلورسانتی بر روی خاک شکسته شود تا چند سال هیچ گیاه و درختی در آن منطقه قادر به رشد نیست.

رویکرد جهانی در استفاده از لامپهای کم مصرف

این محقق به رویکرد جهانی در زمینه استفاده از لامپهای کم مصرف اشاره و اضافه کرد: در سایر کشورها عمر مفید لامپها از 5 تا 10 هزار ساعت عنوان شده است و مصرف کننده پس از پایان زمان عمر مفید آن را به مراکز بازیافت تحویل می دهند تا به روشهای خاصی معدوم شود ولی در ایران به دلیل نبود آیین نامه ها یا پروتکل ملی و جهانی تا زمان شکسته نشدن از آن استفاده می کنند.

فناوریهای نوین در خدمت تولید محصولات پرخطر

عابدی CFL و FL را از فناوریهای کاربردی در تولید لامپها ذکر کرد و افزود: این دو فناوری در مهندسی مدارهای الکتریکی لامپها به کار می رود.

وی اضافه کرد: در گذشته برای تولید لامپها از فناوری FL استفاده می شد ولی در حال حاضر از فناوری CFL برای تولید مدار لامپهای فلوروسنتی فشرده استفاده می شود.

لزوم تدوین پروتکلی برای کاهش مضرات لامپهای CFL

مدیرعامل شرکت دانش بنیان شرکت ایده سازان تدبیر با اشاره به طرح تحقیقاتی در این شرکت افزود: نتایج آزمایشهای استفاده همزمان از لامپهای کم مصرف فلوروسنتی فشرده با لامپهای آفتابی حاکی از کاهش اثرات لامپهای کم مصرف است ضمن آنکه این آزمایشها نشان داد که استفاده از لامپهای کم مصرف رنگی اثرات نا مطلوب کمتری نسبت به لامپهای کم مصرف نور سفید دارد.

وی استفاده از لامپهای فلوروسنتی فشرده (کم مصرف) در مراکز و محیط های عمومی و نصب آن در ارتفاع سه متر را از راهکارهای کاهش اثرات تخریبی این لامپها نام برد و اظهار داشت: نصب این لامپها در ارتفاع زیاد باعث می شود که در طول مسیر از اثرات نامطلوب آن کاسته می شود.

عابدی همچنین بر تدوین پروتکلی در زمینه استفاده صحیح و معدوم کردن لامپهای کم مصرف در کشور تاکید کرد و به مهر گفت: این پروتکل که می تواند ضامن سلامت محیط زیست باشد باید از سوی وزارت نیرو و با همکاری وزارتخانه های صنایع و بهداشت تدوین و در سطح ملی اجرایی شود
نقل از: ، مهر

احمد شاملو: چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت


ا

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است، زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است، زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است، زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است، زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، زمان کره‌اش می‌کشتند که خراب‌کار است ، امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود : تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است، حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است، عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است، صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است، فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌، کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است، روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند، چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند، و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند... و چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت