- مسعودي -
حماسه همواره ساختي داده شده و پيشاپيش تعيين شده دارد . كسي آن را نقل نمي كند. نقال تنها آن را باگويي مي كند و شاعر تنها آن را به صورتي منظوم تدوين مي كند . نه نقال و نه شاعر حماسي ، هيچكدام ، با آنچه بازگو مي كنند برخوردي خلاق ندارند . آنها تنها آنچه را كه از ديگران شنيده اند يا اينجا و آنجا قرائت كرده اند باز مي گويند و يا حداكثر به ساختار داستان آرايشي نو مي بخشند و برخي جوانب آن را تغيير مي دهند و در مقايسه رمان داستاني است كه فرد معيني آن را به گونهاي خلاق و تخيلي ميآفريند . رمان ممكن است يكسره تخيلي نباشد و بر اساس داستانها و افسانههاي عاميانه و يا رويدادهاي واقعي و گزارش شده در مطبوعات نوشته شود ، ولي يك نوشته داستاني وقتي رمان است ، كه روايتي نو از امور را به دست دهد . 38
رمان انعكاس دهندهي واقعيت زندگي است . رمان، در عمق و جوهر واقع گراست و استوار بر گزارشي واقعگرايانه از رويدادها و امور است . زندگي روزمره با تمام فراز و نشيبها و پستي بلندي هايش در آن انعكاس مييابد . رمان حتا آنگاه كه به صورت نمادي ، تخيلي ، و تجريدي محض نوشته مي شود باز در برگيرنده و بازتابندهي جزئيات واقعي زندگي است ، جزئياتي كه گاه ممكن است از فرط روزمرهگي بسيار حقير . بي مايه جلوه كنند . گاه ممكن است كليت زندگي به صورت واقعي در آن انعكاس نيابد ، اما همواره جنبهها و آثاري از زندگي روزمرهي انسان در آن يافت مي شود كه بدان وجهي واقع گرا بدهد 39
رمان در كليت خود نه واقعيت زندگي را انعكاس مي دهد و نه رونوشتي از امور جهان مادي را تحويل كسي ميدهد . رمان بيشتر زاده ي تخيل و توان نگارشي نويسنده است تا نتيجه ي بازگويي مستقيم ماجرا ها و حوادث اتفاق افتاده در جهان . 41
حماسه با وضعيت موجود و واقعيت زندگي كاري ندارد كه بخواهد گزار واقع گرايانه از آن ارائه دهد. حماسه بيشتر نگاه به گذشته دور دارد ، تا حال حي و حاضر . مسئله اصلي آن توضيح در پيدايش جهان و شروع حيات طبيعي و سياسي انسان و بخصوص تاريخ قومي انسانهاست . براي آن زمان حال بي معنا و بي اعتبار است و فقط تا آنجا اهميت مطرح شدن دارد كه گذشته را در خود باز نماياند . رمان ، به عكس توجه به حال و به وضعيت موجود دارد . در پي فهم اموري ترافرازنده ، گذشته اي پنهان مانده از انظار نيست . مي خواهد زندگي را آنطور كه هست ، هر چند در قالبي زيبا و جذاب ، به همه باز نماياند و به همين خاطر امور جزئي و خرد و حقير زندگي ، اموري مهم به حساب مي آيند 43
هدف غايي رمان ، يك گزارش صرفا توصيفي از فراز و فرود زندگي نيست . هدف آن ارج گذاري شكوه معنوي و روحاني زندگي در لحظات و ابعاد بي شمار آن است . هم از اين روست كه هر رمان نويسي وسواس به خرج مي دهد كه امور را ،، امور خرد و روزمره را ، با دقت و صداقت توصيف كند 45
در رمان ، سرنوشت هيچ شخصيتي پيشاپيش تعيين نشده است . افق زندگي هر شخصيت – حداقل در فرايند انكشاف داستان- باز گشوده است . هر كس با تصميمها و اعمال خود – در تلفيق با آنچه به صورت اتفاق و تصادف روي مي دهند - افق و فرجام نهايي زندگي خود را شكل مي دهد . از اين لحاظ ، هر كس عنصري خود سامان autonomous است هر كسي عنصري است كه سرنوشت خويش را به دست خود و به وسيله اعمال و تصميمهاي خود شكل ميدهد . او همچنين عنصري زنده و پوياست . پوياي و سرزندگي او مايهي انكشاف داستان است . كافي است كه او از پويايي ، تحول و حركت باز ايستد تا داستان به توقف دچار شود و به پايان برسد .49
د ر حماسه، ما با قهرماني تفرد نيافته روبرو مي شويم . قهرمان حماسه داراي خصوصيات شخصي و ويژهي شخص خود نيست . سرنوشت او نيز سرنوشتي شخصي نيست . انعكاس دهندهي سرنوشت جماعت و قوم معيني است . او نوعي از انسان ، از پهلوان توانمند و پير خردمند گرفته تا دوشيزهي زيبا و بي آلايش و زني مكار را نمايندگي مي كند . خصوصيات او ، خصوصيات انسان اعم از بدي و خوبي ، زيبايي و زشتي و درايت يا ناداني هستند 49
قهرمانان حماسه همچنين شخصيت هاي كامل و مطلق هستند . آنها با نقش خود يا وظيفهاي كه بدانها واگذار مي سود ، به طور كامل سازگار هستند . به گاه كنش آنها يكسره غرق د كنش و امر پيشبرد جنبه هاي گوناگون آن ميشوند و عملا در كنش خود جذب و محو ميشوند . ذرهاي كمبود ، نقصان ، شك ، دودلي در وجود آنها راه پيدا نمي كند . اگر شجاعند با ترس و ترديد كاملا بيگانه اند . اگر مكارند ، جوانب اخلاقي آن كار برايشان مطرح نيست و در يك كلام يك انسان آرماني كامل و مطلق هستند . 50
هدف غايي رمان ، ارائه يك گزارش صرفا توصيفي از فراز و فرود زندگي نيست ، بلكه ارج گذاري شكوه معنوي و روحاني زندگي در لحظات و ابعاد بي شمار آن است .
عامل مهمي كه به شخصيت هاي رمان تفرد و همچنين تشتت مي بخشد خودآگاهي آنهاست . شخصيت هاي رمان ، در عدم يگانگي با خويش ، با ديدي سنجش گرايانه و انتقادي به موقعيت خود و مسائل و مشكلات خويش مي نگرند. آنها به وضعيت خود حساس هستند ، و به گونه اي بازتافتي مسائل .و مشكلات خود ، امكان ها و شقهاي موجود و اعمال سر زده از جانب خود ، را از نظر مي گذرانند . ذهنيت آنها ذهنيتي دكارتي است ، مستقل از عينيت جهان و قرار گرفتن در مقابل آن . تفكر و شك و بازانديشي نه عرضي تصادفي كه ويژگي بارز طرز برخورد آنها به امور است . كمتر چيزي را آنها بدون تفكر و بازانديشي انجام مي دهند يا از نظر مي گذرانند . درستي يا نادرستي اخلاقي امور يا بطور مستقيم يا غير مستقيم ( پس از رويداد حادثه اي يا انجام عملي ) همواره براي آنها مطرح است . يگانگي با وجود داده شده ي خود يا با آنچه در حال انجام دادن آن هستند ، همان قدر براي آنها غير ممكن است كه وداع با آرزو ها و آمال خويش . لذت و درد .و رنج و شادي و غم آنها كه معمولا با دقت در رمان توصيف مي سوند ، در ارتباط مستقيم با ديد انتقادي و بازتافتي آنها قرار دارد . درد يا شادي آنها پيش از آنكه جسمي باشد ذهني و رواني است و نتيجه ي تحليل ها و داوري هاي آنهاست . به اين دليل رمان قلمرو بيان احساسات ، افكار ، و داوري هاي شخصي افراد است . در رمان انسان به طور عمده عبارت از مجموعه ي احساسات ؛ افكار و داوري هاي فردي خود است . 55
نويسنده رمان را به مثابه فردي خودانگيخته ، آزاد ، خودسامان مي نويسد . او رمان را شخصا مي آفريند . بدون شك او اين كار را به وسيله ابزاري انجام مي دهد كه عمومي و غير شخصي هستند . زبان مورد استفاده ي او زبان مورد استفاده همگان است . ساخت داستان ساختي است كه در يك دور دراز مدت ، چند هزار يا چند صد سال ، تكامل يافته است و حوادث مورد اشاره ي داستان معمولا اموري هستند كه در جامعه در حال روي دادن است و همگان با آن آشنا هستند . در واقع نويسنده با اين ابزار داده شده و عمومي داستاني نو و بديع مي آفريند . با اين حال ، او اين پديده ها را بساني كه ديگران به طور عام از آن استفاده مي كنند به كار نمي گيرد . او آنها را ساخت و پرداختي نو مي دهد و مهر و نشان خود را بر آنها مي كوبد . 57
نويسنده با نوشتن رمان جهاني را بر پا ميدارد كه ديد و نگرش فردي او انعكاس مي دهد. رمان گزارش تخيلي – داستانيِ يك حادثه يا بخشي از زندگي يك فرد نيست كه فقط تصويري برشگونه از امور را ارائه دهد .
رمان زندگي و ذهنيت افراد ، فضاي كلي بروز رويداد و حوادث ، و ارتباط زماني را ترسيم مي كند و توضيح مي دهد . در اين ارتباط ،نويسنده مجبور است جهاني از پديده ها و شخصيتها و دنيايي از ديدگاهها و طرز نگرشها را بيافريند . جهاني كه يك كليت هر چند آشفته و پر از تناقض ولي كم و بيش همگن را رقم مي زند ، جهاني كه در خود و قائم به ذات قابل فهم است . اين در متن وجود چنين جهاني است كه پديدهها و امور منفرد و مجزا معنا پيدا مي كنند . بديهي است كه اين جهان تخيلي و داستاني است و از اين رو ، دست نويسنده در آفرينش آن باز است . خواننده نيز به آن همچون جهاني تخيلي مي نگرد و شايد از آن رو ، آزادي نويسنده را در آفرينش آن به سادگي گردن مينهد . 55
رمان مثل حماسه ، امور ازلي و ابدي حيات را بازگو نميكند كه بدون توجه به مختصات زماني ، امور آنها را گزارش دهد . رمان شرح زندگي و شرايط افراد معين و يكهاي است كه در چارچوب شرايط مشخص زماني زندگي ميكنند و در حماسه ، "گذشته " ، تنها ُبعدِ tense) ) مطرح زماني است . حوادث حماسه در يك گذشته ي مطلق تاريخي روي مي دهند حماسه به امور زمان حال به طور مستقيم نمي پردازد ، آن را در قالب و متن ( حوادث ) گذشته بازگو مي كند . زمان در حماسه اساسا زماني ايستا و مطلق است ، زماني كه در گذر نيست و اساس انشقاق (به سه دورهي گذشته، حال ، آينده ) نيافته است. اين گذشته نيز پيش از آنكه يك مقطع و مقولهي زماني باشد ، مقولهاي ارزشي و اخلاقي است . گذشتهاي است كه در هالهي افسانه و تقدس پيچيده شده است . نقطهي شروع تاريخ وزندگي است . عصر قهرماني و سرراستي و شجاعت بيشائبه است . عهد و دوره اي است كه از هر گونه شبهه ، عدم قطعيت و عدم تعين تهي است . زمانهاي است كه در آن امور آنگونه كه بايد ، به نحو تمام و كمال اتفاق مي افتند . هيچچيز به اندازهي جهان موجود بي شباهت به آن نيست . در واقع ، جهان موجود نسخهي بدل و فاسد آن است . جهاني است كه در آن هيچ چيز آنگونه كه بايد اتفاق نمي افتد ، شانس و حادثه همه چيز و همه كس را به بازي مي گيرد ، هيچ چيز از عدم و در مطابقت با ارادهي آزاد زاده نميشود و هر چيز را گذشتهاي و علتي است . در حماسه البته اشارهاي آشكار به چنين موقعيتي وجود ندارد ، ولي گذشته آنچنان به صورت عهدي مطلق و شكوهمند نشان داده ميشود كه حقارت حال در مقابل آن احساس شدني است .60
اما در رمان نشاني از اين ديد نسبت به گذشته نميتوان يافت . گذشتهاي كه در رمان توصيف ميشود ، تنها مقوله اي زماني است . ُبعد و هنگامي است كه از يك سو ، ويژگيهاي تاريخي حوادث و هويت شخصيتها را توضيح مي دهد و از سوي ديگر ، به تدريج و در فرايند انكشاف امور شكل مسخصي مي گيرد . اين گذشته شكل مطلق و معيني ندارد . داراي نقطهي شروع و پايان معيني نيست . متشكل از اجزاء و بخشهاي پراكندهاي است كه در طي داستان هر بار يكي از آنها منظر شخصيت خاصي يا در ارتباط با حادثهي خاصي گزارش ميشود . هر شخصيت (داستان ) و هر حادثه از سابقه و گذشتهي خاص خود برخوردار است . سابقه و گذشتهاي كه هر چند بر چگونگي انكشاف امور اثر مي گذارد ، نقشي تعيين كننده ندارد . عملا ، در رمان ، گذشته همواره در حال تحول ، نفي ميشود . زندگي شخصيتهاي رمان در روند فاصله گرفتن آنها از گذشتهشان انكشاف مييابد . آنها در پايان داستان ديگر آنچه در آغاز بودهاند ، نيستند . در فرايند تجربهي حوادث ( يا زندگي در زمان حال )و گشودن افق زندگي (يا حركت به سوي آينده )شخصيتها به طور مداوم يك گذشته را جانشين گذشتهي ديگر مي كنند . آنها خود شكلي از گذشته را براي خود رقم ميزنند . بيش از آنكه آنها آفريده گذشته خود باشند ، گذشته ،آفريدهي آنهاست .
از اين رو در رمان ، مرز حال از گذشته مشخص و معين است . در رمان ، حال هيچگاه به صورت گذشته توصيف نمي شود و گذشته نيز هيچگاه شكل مطلق دوران هميشه موجود را به خود نميگيرد . جهان موجود ، آنگونه كه هست ، با توجه به تمام جزييات عملي و واقعي آن ، توصيف مي شود . آنچه نيز از نظر اخلاقي مورد ارج قرار مي گيرد ، آيندهاي آرماني و متفاوت با حال ( براي جهان و شخصيتهاي داستان ) است و نه گذشتهاي افسانهاي . 60
زبان رمان زباني شسته و روفته است . زباني است كه در آن از سخنوري و كلام پردازي خبري نيست . در توصيف واقع گرايانهي امور و احساسات و تمايلات شخصي افراد جايي براي كلامپردازي باقي نميگذارد . زبان رمان تنها يك وسيلهي بيان است . از خود و در خود هويت و ساختار مستقلي ندارد و در تابعيت از موضوعي كه از آن سخن گفته ميشود تغيير مي كند . در رمان ساخت و تركيب كلمات و عبارات يا ساختار دستوري جملات در خود داراي اهميت نيستند كه نويسنده به زيبايي و خوش تركيبي آنها اهميت دهد . مسأله اصلي بيان دقيق و بي خدشهي آن چيزي است كه قرار است براي خواننده بازگو شود . ساختار زباني آهنگين و نغز ، البته به رمان زيبايي و وجهه مي بخشد ، ولي اين زيبايي و وجهه در بستر كليت امري كه رمان به آن مي پردازد از موضوعيت برخوردار است . زيبايي زبان در اينجا پديدهي مستقلي نيست . موضوع داستان و طرز بيان امور ويژگيهاي آن را تعيين مي كنند . زباني كه اميل زولا براي توصيف زندگي معدنچيان در ژرمينال به كار ميگيرد موزون و تغزلي نيست . اساسا اين زبان نميتوانست به خاطر ساختار رمان موزون و تغزلي باشد . در ژرمينال ، زولا به بيان درد ، بدبختي ، و حقارت زندگي معدنچيان مي پردازد . او از كساني سخن مي گويد كه در قعر فرهنگي و اجتماعي جامعه زندگي ميكنند . واضح است كه زبان موزون و تغزلي در تضاد و تناقض با بدبختي ، حقارت و درد مورد بيان قرار ميگيرد در عوض زبان تند و تيز ، شفاف و "" ورپريده و افشاگر " زولا ، كه زباني كم و بيش نزديك به زبان عاميانه نيز هست به زيبا ترين و بهترين نحو مسايل را براي خواننده بازگو مي كند .
زبان رمان ، زباني واحد نيست . در رمان هر شخصيت ، بر اساس هويت فردي و اجتماعي خود ، به زبان خاص خود سخن مي گويد . نويسنده نيز ، به هنگام توصيف صحنهها و طرح مسايل از موضعي غير شخصي ، زبان خاص خود را دارد . زبان شخصيت ها ممكن است بسته به هويت آنها ، كوچه بازاري يا اشرافي و يا كتابي باشد ، ولي زبان نويسنده زبان رسمي و عيني نگر است اين زبان در مقابل و در ارتباط با ديگر زبانها معنا پيدا مي كند ، و ديالوگ و محاورهي افراد ديالوگ و محاورهي (بين ) زبانهاي آنهاست . به اين دليل در رمان هيچگاه با تكگويي ( مونولوگ ) روبهرو نيستيم . حتي در يادداشتهاي زير زميني داستايفسكي و تريولوژي بكت ، لحن راوي تكگو ، منوط به آنكه از چه مسايلي سخن ميگويد ، آيا نظرات خويش يا نظرات و سخنان ديگران يا موضوعي را از ديد عيني گزارش ميكند ، عوض ميشود . رمان تنها در صورتي ميتواند از يك زبان مطلق و واحد برخوردار باشد كه فقط به شرح وضعيت يك شخصيت ، آن هم تنها در يك موقعيت بپردازد . زيرا كافي است تا موقعيت و وضعيت روحي انسانها عوض شود تا زبان او ، زبان مناسب تشريح وضعيت او نيز تغيير كند 64
۳ نظر:
صبح سپید امروز در عرفان شعله فانوس تو آغاز شد. پرنده ای آواز آغاز بهار خواند و من از شعر حافظ دگرباره صبح را زنده شدم.
Morning started white, today in red gnostic of your lantern flame. A bird sung starting of spring and I was freshened from Hafez poem in the morning
چقدر زیبا و دلنشین است هم نوشته ها و هم انتخابهایتان جناب کرمانی با اجازه مدتیست که لینکتان کردهام(از ابتدای حضورم در فضای مجازی)به عنوان یک همشهری علاقمند به قصه به خصوص قصه های واقعی یا تاریخی!...به من سر بزنید و نظر بدهید
چقدر زیبا و دلنشین است هم نوشته ها و هم انتخابهایتان جناب کرمانی با اجازه مدتیست که لینکتان کردهام(از ابتدای حضورم در فضای مجازی)به عنوان یک همشهری علاقمند به قصه به خصوص قصه های واقعی یا تاریخی!...به من سر بزنید و نظر بدهید
ارسال یک نظر