تو بازيگر هستى و بايد فقط براى خدا بازى كنى. در حقيقت به او مىگويد كه نقش تو در اين زندگى، بازى كردن است و اين نقش را ديگرى به تو واگذار كرده و اصلاً مهم نيست اين چه نقشى است. درجه دو يا درجه سه بودن، مثبت يا منفى بودن نقش مهم نيست، مهم اين است كه تو بايد اين نقش را به بهترين شكل بازى كنى. به تعبيرى ما فقط وظيفه داريم بازى كنيم و چون و چرا نكنيم. ما در اين زندگى هستيم و براى بودن ما هيچكس از ما سؤال نكرده كه مىخواهيم زندگى كنيم يا نه. وقتى هم قرار است بميريم هيچ كس از ما اجازه نمىگيرد. بنابراين ما در اين دو محدوديت و جبرى كه وجود دارد، تنها كارى كه مىتوانيم بكنيم اين است كه خوب بازى كنيم. هر چند اينها بازيهايى سخت باشند و نقشهايى باشند كه بازى كردن در آنها دشوار باشد.
سلينجر
۲ نظر:
در ميان اين دو محدوديت...
من هم مدتي ست به همين نتيجه رسيدهام..
براي همين است كه دارم تلاش ميكنم..
دارم تلاش ميكنم. معلوم است؟
از پيوند شما به خبرنامه كتابهاي رايگان فارسي متشكرم
فيد شما در خبرنامه ها گذاشته خواهد شد
تا مطالب جديد شما بطور اتوماتيك براي خوانندگان نمايش داده شود.خوشحال مي شويم كه پيوند جديد ماراهم درج كنيد:
http://persianbooks2.blogspot.com
ارسال یک نظر