قصه ي كرمان
this blog is about kerman and kerman's story
۹/۲۹/۱۳۹۰
کارگر خسته اى، سکه اى از جلیقه کهنه اش درآورد تا صدقه دهد”
ناگهان جمله اى روى صندوق دید و منصرف شد…
“صدقه، عمر را زیاد میکند!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر