چند روز قبل هيئت مديره مجتمع ساعت 1 بعدازظهر همه را خسته و گرسنه جمع كردند كه مهلت التيماتوم دوم نزديك است و منتظريم راهكارهاي شما را بشنويم كه " امرهم شورا بينهم"
تا ساعت سه بعدازظهر حرف زديم و نظر داديم- بگذريم كه رييس هيئت به دليل مشغلهي لازم و زياد، پيش از ختم جلسه به خانهاش رفت- اما هيچكس توجه نكرد و در جمعبندي پاياني قرار شد- امروز شنبه 9/3/88 در محوطهي خارج از مجتمع يا داخل سالن ورودي روي زمين بنشينيم و طي يك مراسم كاملا رسمي اعلام نماييم كه ديگر با اين وضعيت قادر به كار نيستيم.
اما امروز وقتي به محل مجتمع رسيديم رييس هيئت مديره سر راه هنرمندان ايستاده بود و با لبخند آنچنانياش از همه ميخواست كه به داخل سالن بروند و مدعي بود" كاري كرديم كارستان! مسئولين پس نشستند و طي تفاهمنامهاي همهي شرط و شروطمان را قبول كردند. به داخل برويد كه تفاهم نامه قرائت شود"
نميفهميديم حرف او را باور كنيم يا تابلوي سبز كانون مساجد را كه قرص و محكم سر جايش ايستاده بود. بازهم با اميدواري ساده لوحانهمان در سالن نشستيم و منتظر كه كار كارستان روسا و مسئولين چيست.
بازهم قاري نداشتيم . البته هيئت مديره از پيش فكر اينجا را كرده بود و سورهاي از قران را از ضبطصوت پخش نمود و پسآنگاه نامه را قرائت كرد . نامهاي كه اقدام ما را "ابهام" خوانده بود و كاملا رسمي ابلاغ كرده بود كه ساختمان واگذار نشده- در حاليكه جلسهي قبل هيئت مديره و قائم مقام از سنديت آن حرفها زدند و قسمهاي آنچناني خوردند و خط و نشانهايي به چه محكمي براي يكديگر كشيدند و ساده ما كه چه گلويي پاره كرده بوديم. در بند هاي مختلف نامه با لفاظي خاص- اين گروه- به همه خنديده بود. اينكه كانون مساجد هم مثل همهي اصناف هنرمندان است و وووو ...
چه بنويسم كه شك دارم آنچه شنيدم بوي مصالحه ميداد و آقاي قراري بازرس هيئت مديره با چه چهچه و بهبهي از پيروزي دم ميزد و چه تلاشي ميكرد كلمات اديبانهاش بوي گند سادهلوح بودنمان را و اينكه بازهم كلاه سرمان رفت را يك پيروزي قلمداد كند و ميخواست از خواستهي خودمان كه كتبا همهجا اعلام كرده بوديم؛ بگذريم و مهلتي چند ماهه به مسئولين بدهيم. تا اين پيروزي نمود بيشتري يافته و طبق قانون به آنچه ميخواستيم برسيم.
شايد هم همينطور بود و من و خيلي از حضار بد فهميديم. كه اعتراض كرديم. خاك روي محتويات نامه را پس زديم و نشانشان داديم . شهابي پشت تريبون رفت و به اهليت آنها شك كرد و تقاضا كرد سه نفر ناظر بر هيئت مديره بگماريم .
واي يعني اينهمه آدمي كه آثارشان سرشار از وحدت و آزادي و دمكراسي است نميتوانند در قدمي اينچنين كوتاه هم را تاب بياورند و به فكر سهمخواهي نباشد. نتوانستم طاقت بياورم. داد زدم ما نمايندگانمان را قبول داريم و تا پايان اين راه حمايتشان ميكنيم. نگذاريد در اولين قدمها پراكنده شويم و ووو
رييس هيئت مديره ميكروفن را گرفت و از هشتصد هزار تومان بدهي برق مجتمع گفت. نفر بغل دستي بغل گوشم پچپچ كرد: اگر نميتوانيم پول برق را بدهيم پس چه حقي براي مديريت مجتمع داريم؟!
كسي برخواست و فرياد كشيد آقا به تابلوي كانون مساجد گير ندهيد كه آنها نام اين تالار را از "عماد" به" انتظار" تبديل كردند.
ديگري گفت مجسمهي استاد شاهرخي را از نگارخانه بيرون گذاشته و فردا به سطل زبالهاش مياندازند.
آنيكي گفت آنها با بيقانوني همه چي را غصب كردهاند، چرا بايد ما قانون را مد نظر داشته باشيم؟!
قراري جواب همه را با قانون داد و همه را به شكيبايي دعوت كرد . برخواستم گفتم اين اعمال كوتهنظريست و همه را تحريك ميكند. حداقل اينهمه را تذكر دهيد.
كه صمداني از جا بلند شد و گفت : بد كردي. احساساتي شدي انشقاق ايجاد كردي!
هرچند هنوز فرصت نكردم معناي"انشقاق" را بيابم و حدس ميزنم معنايش پراكنده نمودن باشد.
در طول اين مدت نيمي از مدعوين سالن را ترك كرده بودند و مابقي پس از آنكه حرف آخر سخنگو را مبني بر اينكه بايد عقب نشيني كنيم و مهلت تعيين شده را به دو ماه ديگر موكول كنيم، سرخورده و مغموم سالن را ترك كردند.
منكه بوي بدي به مشامم خورد؛ شما چطور؟ ايكاش كسي دلداريم ميداد تا نيمهي خالي ليوان را ببينم.
باقي بقايتان
۱ نظر:
Khattet (ba Taa) be kheyr shod yakhatme (be Te) be kheyr shod? a
ارسال یک نظر