انگار ما نميتوانيم از بلاگر دل بكنيم و...بازهم سلام
گفت وگوی سوزان دوتينو با جامپا ليري
برگردان: مهرشيد متولي
Jumpa Lahiri
شبي كه جامپا ليري را ديدم قرار بود در KGB Bar رمان «همنام» را بخواند. جامپا بچهبهبغل رسيد. شوهرش با بغچهبندي به دنبالش ميآمد. بعد از اينكه بخشي از رمانش را خواند، صحبت مختصري داشتيم. يك چشمم به بچهاش بود يك چشمم به برگههاي تو دستم، مسؤليت سنگينش را حس ميكردم. از اينكه با وجود برنامههاي فشردهاش به KGB آمده و از روي رمانش خوانده بود، تشكر كردم. لبخند زد و نفسش را بيرون داد. حواسش به گذشته معطوف شد و با حسرت از روزهايي صحبت كرد كه در KGB Bar که با سوزان چوي نويسندة كتاب «زن آمريكايي» همديگر را ميديدند و نوشتههايشان را رد و بدل ميكردند و براي هم توضيح ميدادند. از آنموقع خيلي چيزها در زندگياش تغيير كرده است: كتاب «مترجم دردها» را چاپ كرده، جايزة پوليتزر را برده، «همنام» را چاپ كرده و حالا هم ازدواج كرده است و دو بچة كوچك دارد و در بروكلين زندگي ميكند. در زير مصاحبهاي که با ايميل انجام شده است ميخوانيد:
سوزان دوتينو: به تازگي معاون انجمن PEN شدهايد. از خودتان در اين پست چه انتظاري داريد؟
جامپا ليري: هميشه كارهاي پن را تحسين كردهام. من به عضويتم در پن افتخار ميكردم و حالا انتخاب در هيأتمديره افتخار بزرگتري است. تا به حال به عنوان معاون اين فرصت را به دست آوردهام كه از نزديك شاهد دامنة فوقالعاده و برنامههاي مناسب پن باشم. اميدوارم هرچقدر كه بتوانم از وظايف پن و عملكرد گستردهاش در جهان حمايت كنم.
ـ آيا نويسندگان ديگر براي اين كه نقش سياسي و آشكارتري داشتيه باشيد روي شما تأثير داشتهاند؟ چون در اين كشور نويسندگان معمولاً در اين جور حوزهها وارد نميشوند.
ـ من معتقد نيستم كه نقش سياسي داشتهام ولي فكر ميكنم كه براي درك گستردهتر آزادي بيان و مدارا و تبادل فرهنگي، همكاري كردن امري حياتي باشد به خصوص وقتي ميبينيم كه تا چه حد اين ارزشها در روزگار اخير تهديد شده است.
ـ يكي از وظايف اصلي پن دفاع از آزادي بيان است، چيزي كه نه تنها مناسب وضعيت كنوني جهاني است بلكه حياتي هم هست. در فستيوال بينالمللي افكار جديد پن موضوع «اعتقاد و انديشه» درونماية تحريكآميزي است. پن در اين كند و كاوش چه قرار است بياموزد يا بهتر است واقعبينانهتر بگوييم كه در اين تهاجم فرهنگي كه آزادي بيان هيچوقت ارزشي نداشته است، نويسندهها واقعاً چه اثري دارند؟ براي اطمينان از اين كه آزادي ديگران از بين نرود ادبيات چه ميتواند بكند؟
ـ تأثير اساسي كه هر نويسنده ميتواند در جهان بگذارد اين است كه خوب و صادقانه بنويسد و براي اينكه شوق اينگونه نوشتن را داشته باشد، نويسنده بايد بتواند در فضايي مطلقاً بدون سانسور و بدون مانع منظور خود را بيان كند و از هيچ مقامي اطاعت نكند و فقط آنچه اقتضاي اثرش است انجام دهد. اين حرف در هر فرهنگي و در تمام سنتهاي ادبي واقعيت دارد.
ـ رمان شما، «همنام» دارد به كارگرداني ميرا نير Mira Nair فيلم ميشود (کارگردان فيلمهاي عروسي مونسون و Vanity Fair) با فيلمنامه سوني تاراپوروالا Sooni Taraporevala (فيلمنامهنويس ميسيسيپي ماسالا و سلام بمبئي). شما در اين فيلم بازيگر هم هستيد! در صحنه بودن و ديدن رمانتان كه از طريق ديگري حيات يافته است چه تجربهاي براي شما داشته است.
ـ من در فيلم سياهي لشگر هستم. فكر نميكنم كه با اين كار بازيگر محسوب شوم. تمام خانوادهام و بسياري از اقوام سببيام در هند، در فيلم هستند كه فيلم را برايم خيلي شخصي ميكند. من قبلاً هيچوقت در هيچ صحنهاي از فيلم نبودهام و فرايندش به كلي مسحورم كرد. از آن به بعد ديگر نتوانستهام فيلمي را ببينم بدون اينكه به تلاش بينظيري كه براي خلق تصوير نهايي فيلم ميشود فكر نكنم. برشهاي اوليه «همنام» را ديدهام و خيلي خوشم آمده است. «ميرا» كلاً كتاب من را درك كرده است. از طرفي داستاني كاملاً متفاوت از خودش ساخته است.
ـ در نوشتههاي شما روي تجربيات بچههاي نسل اول و دوم مهاجرين هندي تمرکز زيادي شده است، روي پستي و بلنديهاي همگوني با جامعه و حس كلي جابهجايي در دو دنيا. شما حالا خودتان مادري هستيد كه دو بچه را بزرگ ميكنيد. تصور ميكنيد بچههاي شما دربارة چه بنويسند و موضوع و نظراتشان در چه زمينهاي با شما متفاوت خواهد بود.
ـ در سؤال شما به نظر فرض بر اين است كه بچههاي من چيز خواهند نوشت! در هر حال، تجربة آنها از مهاجرت و همگوني با جامعه با مال من تفاوت خواهد داشت. ممكن است در مورد تاريخچة مهاجرتشان كنجكاو باشند يا نباشند. مشكل بشود پيشبيني كرد. براي من پيش ميآمد كه دربارة اين جور چيزها خيلي فكر كنم، ولي آدمهاي ديگري را كه مثل من بزرگ شدهاند ميشناسم كه كمتر به اين چيزها فكر ميكردند. نويسندهها مايلند زندگيشان را عميقاً بكاوند و با كثافت روبهرو شوند. حدس من و آرزوي من اين است كه بچههايم از هر دو طرف تاريخچة خانوادگيشان آگاهي داشته باشند، و هميشه آن سنتها را بپذيرند و به آن احترام بگذارند. ولي با همان چيزهايي كه من مواجه بودم روبهرو نخواهند شد. من که بزرگ ميشدم پدر و مادرم هرگز اينجا را وطن خود احساس نميكردند، ولي من و شوهرم فكر ميكنيم كه آمريكا وطن ماست. من خيلي سردرگم بودم. اميدوارم بچههاي من احساس غنا كنند نه سردرگمي.
ـ آيا تجربه فيلمسازي نظر شما را به فيلمنامهنويسي جلب كرده است، يا فكر ميكنيد در آينده روي شيوه رمان و يا داستان كوتاه شما تأثير بگذارد؟
ـ فيلمنامهنويسي كلاً مشقت متفاوتي است.
در حال حاضر تمام وقت سرگرم داستان و البته بچههايم هستم.
ـ عنوان آثار شما آن قدر سادهاند كه گمراه ميكنند و در عين حال بسيار تكاندهنده هم هستند. در كجاي جريان نوشتن، عنوان را انتخاب ميكنيد. به طور كلي چطور آن را گير ميآوريد و كدام يك از عناوين شخصاً براي شما مفهوم بيشتري دارد.
ـ عنوانها به انحاء مختلف به وجود ميآيند، گاهي قبل از نوشتن داستان، گاهي در حين نوشتن و گاهي بعد از اين كه نوشتن تمام شده است. اغلب عبارتي از خود داستان است. فكر ميكنم هميشه عاشق عنوان «مترجم دردها» هستم، چون عنواني بود كه سالها قبل از نوشتن داستان به آن فكر كرده بودم. دربارة خود داستان فكر خاصي نداشتم. اين درسي بود براي خودم كه تخيل چه كارها كه نميكند. گاهي به معناي واقعي كلمه حركت لاكپشتي دارد.
ـ چه واقعهاي يا چه افرادي از زندگي خودتان بيشتر از همه به شما نوشتن آموختهاند.
ـ من از استاد معرکهام «لزلي ايپستاين» در دانشگاه بوستون چيزهاي بسياري ياد گرفتهام. ولي عمدتاً از نويسندگان ديگر آموختهام.
ـ كدام نويسندهها براي شما بيشتر الهامبخش هستند؟ و در حال حاضر چه كاري در دست داريد؟
ـ تولستوي، چخوف، ويرجينيا وولف، ويليام ترور و مالوين گلنت نويسندههايي هستند كه آثارشان را بارها و بارها ميخوانم. در حال حاضر روي يک مجموعه داستان كوتاه كار ميكنم.
Jumpa Lahiriجامپا لايري در سال 1967 در لندن متولد و در ردآيلند بزرگ شد. ليسانس ادبيات انگليسي خود را از بارنارد كالج گرفت و از دانشگاه بوستون فوقليسانس در انگليسي، و فوقليسانس در ادبيات خلاقه و فوقليسانس در مطالعات تطبيقي در ادبيات و هنر و Ph.D در مطالعات رنسانس گرفته است. او در دانشگاه بوستون و هنرستان طراحي ردآيلند «ادبيات خلاقه» تدريس كرده است.
منبع:
KGB Bar Lit May 2006
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر