سالي گذشت بيآنكه هيچ تغييري در آسمان بي رنگ اهل قلم اين ملك به وجود آيد . نه ابري شد - كه خدا نكند از اينكه هست بدتر پشود ، هر چند كه نرمه بادهايي خبر از طوفاني ميدهند كه اگر بيايد ...-و نه آنچنان آفتابي كه رنگ و بويي از گلهاي اين باغ ببينيم . البته بودند جرقههايي كه تنها و تنها به حمت خودشان لحظهاي ديرپا سر از پشت برگهاي قديمي در آوردند ، خودي نمودند و دوباره از ترس سز به لاك خودشان كشيدند و ... اما سئوالي كه هميشه بوده و باز هم خواهد بود و -فكر نكنم هيچوقت دست از سر ما بكشد - باز هم باقيست . و نمي دانم كي و كي جوابش را پيدا خواهيم كرد - بعضي وقتها شك ميكنم ، اصلا سئوالي هست ؟ -هست . اگر نبود اينهمه گروه و گروه بازي ، اينهمه حق و ناحق كردن ، اينهمه به ناحق سخنگو شدن و رهبري اهل قلم را به خود چسباندن و كار خود كردن ، از كجاست ؟
از همه بدتر ما - همين من و تو كه دم از آزادي و آزادي خواهي مي زنيم ، كي دست از خودمان مي كشيم ؟ كي تختههاي اين دكان لكنته تخظئه كردن و زيرآب زدن و توهين و افترا بستن به يكديگر را مي بنديم . كي ؟
به اميد اينكه امسال همه يك بازنگري در اعمال و اقوال خودمان داشته باشيم . به اميد اينكه دست در دست هم بگذاريم و بخواهيم همه از اين كوتولهگي در بياييم . به اميد اينكه ... چقدر اميد دارم و اين همه سال گذشت هر سال - بدون آنكه يكيشان برااورده شوند - هزار اميد ديگر بهشان اظافه شد . اصلا چرا اميد داشته باشم و چرا اين حرف ها را بزنم و بنويسم ؟ نكند من هم مثل آنها داعيهاي در سر دارم و آيا اينهمه ادعايي مثل ادعاهاي آنها نيست ؟ پس عيد بر همهي اهل قلم مبارك باد و سال خوشي داشته باشيد و دعا كنيد تا من - خودم را ميگويم - از اين ركود و بيحالي بدر آيم . يا حق. -
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر