۶/۲۸/۱۳۸۵
قسمتهایی از یک شعر لنگستون هیوز
بگذارید این وطن دوباره وطن شود .
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود .
بگذارید پیشآهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید .
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش
داشتهاند .
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن ، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند
و نه ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را ، که برتر از اوست از پا درآورد .
آه بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن آزادی را
با تاج گلِ ساختگیِ وطنپرستی نمیآرایند .
اما امکان واقعی برای همهکس هست ، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم
.............
بگو توکیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه میکنی ؟
کیستی تو که حجابت با ستارهگان فراگستر میشود ؟
............
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار ، که گرفتار آمدهام
در زنجیرهی بیپایان و دیرینه سالِ
سود و قدرت، استفاده
قاپیدن زمین ، قاپیدن زر،
کار انسانها ، مزد آنان ،
و تصاحب همهچیزی به فرمان آز و طمع
من کشاورزم – بنده ی خاک –
کارگرم ، زرخرید ماشین.
من مردمم : نگران ، گرسنه ، شوربخت ،
که با وجود آن رویا ، هنوز امروز محتاج کفی نانم .
هنوز امروز درماندهام- آه، ای پیش آهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سالهاست دست به دست میگردد .
با اینهمه ،من ، همان کسیکه در دنیای کهن
در آن حالکه هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادیترین آرزومان را در رویای خود پروردم ،
رویایی با آنمایه قدرت ، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پرتوان آن هنوز سرود میخواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هماکنون هست .
.......
آه بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
- سرزمینی که هنوز آنچه میبایست بشود ، نشده است
و باید بشود –
سرزمینی که در آن انسان آزاد باشد .
سرزمینی که از آن من است .
- از آن بینوایان ، سرخپوستان ، سیاهان ، من ،
که این وطن را وطن کردند ، که خون و عرق جبینشان ، درد و ایمانشان ،
در ریختهگریهای دستهاشان ، و در زیر باران خیشهاشان
بار دیگر باید رویای پرتوان ما را بازگرداند .
آری هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولادِ آزادی زنگار ندارد .
......
ما مردم میباید
سرزمینمان ، معادنمان ،گیاهانمان ، رودخانههامان ،
کوهستانها و دشتهای بیپایانمان را آزاد کنیم
و بار دیگر وطنمان را بسازیم .
مترجم : شاملو
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر