۷/۰۶/۱۳۸۴

تو نيستي !!!


هفت بود . هفته بود ، هفتاده ، هفت ماهه .هفت ساله .مي‌گي افسانه بود .اما تو بودي . من بودم و شايد اين بودنمان يك افسانه بود . اما نبود . تو بودي . هستي . من قصه مي‌گفتم و تو ... نه تو قصه مي‌گفتي و من … چهل روز ، چهل شب . قوتم بادامي و انگشتانه‌اي آب . هنوز جاي سوز‌ن‌ها‌يي كه از تنت بيرون كشيدم روي دلم مانده ببين . بازم بگو افسانه بود . بگو من نيستم و تو نيستي . … اگر تو نيستي ، پس تو كيستي ؟ و اگر من نيستم ، پس من كي‌هستم ؟
مي‌گي اوني‌كه سوزنا رو از تنت بيرون كشيد يه دختر بود . مي‌گي قرشمالا اونو دزديده بودند . مي‌گي … مي‌گم : اوني‌كه تو مي‌گي افسانه بود و اين‌كه من مي‌گم افسانه نيست . مي‌گم ببين اين دستاي منه
مي‌گي : ببين چه مي‌لرزن
مي‌گم : چهل روز قوتم يه دونه بادوم بوده و ...
داد مي‌زني: بس كن ديگه
روتو پس مي‌زني . چه پشت قشنگي داري . چه انحنايي ، چه كمري . من سر‌شونه‌هاتو خيلي دوست دارم و گردن سفيدتو . هيچ وقت بهت نگفتم ديگه هم نمي‌گم . دلم نمي خواد برگردي . دلم مي‌خواد تا صبح ، تا هزار تا صبح ديگه همين‌طور پشت به من وايسي و بذاري سير نيگات كنم . اما مي‌فهمي دارم خير خير نيگات مي كنم ، از سر بدجنسي بر‌مي‌گردي و رو لبات يه پوزخند زشتي جا خوش كرده . خوشم نمياد . خوشم نمياد . تو اون نيستي . نيستي خواهراي بدجنست توي راه عوضت كردن . مي‌دونم . مي‌دونم . غذاي شور بهت دادن وقتي تشنه شدي . اول چشاتو گرفتن و بعد … اون وسط بيابونه . اون تنهاست . تو نيستي . تو اون نيستي . بايد ببندمت به دم اسم . بايد اين گيساي بلند ورنگ كرده‌تو ببندم به دم گاو . نه . گاو نه . به دم يه اسب چموش ديوونه و ولت كنم تو بيابون .
از جام بلند مي‌شم . مي‌فهمي . مي‌ري طرف ميزت . زير چشمي مي‌پايتم . مي‌ترسي نيگام كني . چه كيفي مي‌كنم وقتي مي‌ترسي . وقتي از ترس نيگام نمي‌كني دلم يه جوري مي‌شه . هرهر مي‌كنه . كيف مي‌كنه . كيف مي‌كنم . نفسم بند مياد . نمي‌تونم حرف بزنم . نمي‌تونم نفس بكشم . يه قدم ميام طرفت و تو دلم داد مي‌رنم تو سيندرلا‌ي من نيستي و. تو هيشكي نيستي . نيستي نيستي نيستي نيستي . چقد دلم مي‌خواد داد بزنم دادبزنم . اما نمي‌زنم . داد بزنم كه تو آهسته دستتو فشار بدي رو اون زنگ لعنتي و ديوايي كه پشت در كمين كردن برپزن تو و … مي‌رم طرف در . اما زير چشمي نيگات مي‌كنم . نفست ول‌مي‌شد . ترست مي‌ريزه و اون دستاي خوشگلتو از رو زنگ كنار مي‌كشي . يه لحظه مي‌مونم . تو خودتي ؟‌
مي خندي و آهسته مي‌گي : آره
چه آره قشنگي . چقد دلم مي خواس برم تهرون زندگي كنم . دلم مي خواس يه خانوم تهروني بگيرم . مي‌خواستم وقتي صداش مي كنم ، مثل تو لباشو غنچه كنه ، ابرواي كموني‌شو جمع كنه تو هم و با ناز بگه آره … اما اون عفريته چه بلاهايي كه سر تو نياورد و چه … بر مي‌گردم . مي‌گم : تو هستي
مي‌گي آره
مي‌گم : من سوزنارو بيرون كشيدم .
سر خوشگلتو تكون مي‌دي و مي‌گي: آره .
مي‌ام جلوتر مي‌گم سوزن اخري رو كه كشيدم …
مي‌گي نه . نكشيدي خوابت برد …
مي‌گم : نه خوابم نبرد . تو خواب بودي ، سحرت كرده بودند . خير سرم رفتم دستي به آب برسونم كه . مي گي : نه
مي‌گم : آره
مي‌گي : خب هر چي تو بگي
مي‌گم : من از اين حرف بدم مياد . ديگه اين حرفو نزن . يا قبول كن يا … ترسيدي . چرا مي ترسي . من نجاتت دادم . من سحر باطل كردم . من … نيگام مي‌كني . دستت مي ره طرف شاسي زنگ يه دفعه مي‌فهمم . مي‌فهمم تو رو بردن و يكي ديگه رو گذاشتن سرجات . كه چي بشه . ميام طرفت . دستت مي‌ره رو زنگ . مي خواي فشار بدي . مي‌خواي صداشون كني . مي‌خواي سحرم كني . خوابم كني . داد مي‌زنم . داد مي زنم و خودمو مثل يه گرگ پرت مي كنم رو دستت . جيغ مي كشي . جيغ مي كشي. بكش هه هه هه هه هه ه هه. جيغ بزن . موهاتو مي گيرم . سرتو ميارم بالا . دهنت خوني شده . بشه . چشاتو خون گرفته . بگيره . ترس داره مي لرزونتت . بلرزونه . لامصب . لامصب . لامصب . داد مي زنم . داد مي زنم ههه ه ه ههه ههه . چه كيفي داره . تو گمش كردي . سحرش كردي . سحرم كردي . دهنت مثل دهن يه بچه كفتر باز مي شه هه ههه هه ههه ه ه ه ههه . به همش مي‌زني . باز. بسته . باز . بسته . نمي‌توني حرف بزني . سحر شدي . چشام سحرت كردن . چه لباي خوشگلي . دلم نمي خواد سرخشون كني . سرتو تكون مي دي .. هه هه هه …پاكشون مي كنم . … اين‌جوري دوستشون ندارم . لباي تو سرخن و اينا بي‌رنگن . دوس ندارم . بازم سرتو تكون مي‌دي . بدم مياد . دهنمو مي ذارم رو دهنت و لبات سردن . سفيدن . خوشم نمياد . گازشون مي‌گيرم و دهنم شور مي‌شه .داغ مي‌شه . بدم مياد . ولت مي كنم . لبات سرخ شدن . هان اينجوري خوبه . تو نبايد بترسي . تو نبايد … وا مي‌ري . ترسيده دوستت ندارم . مي‌گم : چهل شب كه چشم هم‌نذاشتم . مي گم چهل سوزن از تنت بيرون كشيدم . جواب نمي‌دي . مي گم تو هزار تا سورن تو تنم فرو كردي . پوزخند مي زني . دستامو جلوي چشات مي گيرم و مي پرسم چرا؟
نا نداري سرتو بالا بگيري . دستتو مي گيرم و داد مي‌زنم مي گم : اينا دستاي او نيست
. دستت ول مي شه رو زنگ و صداش سقفو مي‌لرزونه . مي ترسم . مي‌ترسم . مي‌دوم طرف در . ديوا درو باز مي‌كنن . مي‌ترسم ميام طرفت . مي‌ترسي . جيغ مي‌زني . مي‌ترسم . برمي‌گردم . ديوا تنوره مي كشن . چشام سياهي مي‌ره . پاهام به سگ لرز مي‌افتن و پيش چشات التماس مي‌كنم . چشات به گريه مي‌افتن . دلم مي‌لرزه و پاهام زير مي شكنن و پيش پاهات خاك زمين مي‌شم . ديوا خودشونو مي‌ندازن روم . از جات بلند مي ‌شي و سوزن تو تنم وول ميخوره و دلم مي خواد داد بزنم تو نيستي

هیچ نظری موجود نیست: