ر. رمضانی
تکلیف را مشخص کنید: شما مترجم هستید نه حقهباز! فرض را بر این میگذاریم که شما شارلاتان نیستید بلکه به معنایی از «خوبی»/«بدی» یا «درستی»/«نادرستی» اعتقاد دارید. پس به این نکات توجه کنید.
ترجمه
۱
تا میشود سراغِ کار ترجمه نروید (! ) مگر اینکه به تواناییِ خود در ترجمه اعتمادی واقعبینانه داشته باشید. بیگمان نوشتارهای بسیاری هست که خوب است ترجمه شوند، ولی این گفته تنها وقتی معنادار است که فرض کنیم قرار است ترجمهی خوبی انجام شود. ترجمهنکردن بارها از بدترجمهکردن بهتر است! پیش از آغازکردنِ ترجمه از خود بپرسید آیا ترجمهی شما به زبان آسیب نمیزند؛ به نویسندهای بیاندیشید که با ترجمهی بد ممکن است بدفهمیده یا بدنام شود؛ به فکرِ خریداری که هزینه میکند هم باشید؛ به مخاطبی که قرار است ترجمهی شما را بخواند فکر کنید که آیا کارِ شما او را سردرگم نمیکند؛ همچنین، با دلنگرانیِ زیستمحیطی به فکرِ کاغذهایی که ممکن است هدر رَوَند هم باشید؛ و، سرانجام، حتا اگر موردهای پیشین برایتان اهمیت ندارند، دستکم میتوانید به فکرِ آبروی خودتان باشید. چنین ملاحظههایی شما را هرچه بیشتر در برابرِ وسوسهی ترجمهکردن نگه میدارند. آنگاه، اگر هم دست به ترجمه بردید، ترجمهی شما دیگر مثلِ هر ترجمهی بیارزشی نخواهد بود. همچنین، باید در نظر داشته باشید که ترجمهکردن وقتِ آزاد میخواهد. پس، اگر همچون خیلی از آدمهای ایرانی چندین و چند جا کار و کاسبی به هم زدهاید، و به قولِ معروف یک سر دارید و هزار سودا، لطف کنید و دوْرِ ترجمه را خط بکشید.
۲
فقط در زمینههایی دست به ترجمه بزنید که در آنها سررشته دارید. امروزه دیگر هر پهنه از دانش، بلکه هر رشته از هر پهنه، بلکه هر شاخه از هر رشته، اصطلاحشناسیِ خاصِ خودش را دارد. در هر شاخهای از دانش مجموعهی پرشماری از واژهها هست که آنها را نخواهید فهمید مگر اینکه پیشاپیش آشناییِ خوبی با موضوع داشته باشید. به یاد داشته باشید که وقتی از آشنایی با واژگانِ شاخهای از دانش سخن میگوییم منظور دانستنِ معنای «واژهبهواژه» نیست بلکه هر کلیدواژه گفتارهای چندی پشتسرِ خود دارد که شما نمیتوانید با نگاه به واژهنامهها از آنها سر درآورید. پهنهی ادبیات نیز از این نظر مستثنا نیست؛ حتا اگر میخواهید یک داستانِ کوتاه ترجمه کنید که به زبانِ مردمِ کوچهوبازار نوشته شده است، باید زبانِ مردمِ کوچهوبازار را با ویژگیهای خاصاش بشناسید. البته درست است که برخی نکتهها هم طیِ کارِ ترجمه آموخته میشوند، ولی همیشه لازم است پیشدانستههای شما در حد و اندازهی خوبی باشد.
۳
فراموش نکنید که کارِ ترجمه نیاز به «دانستنِ» دستکم دو زبان دارد! پس برای ترجمه نباید دل خوش کنید به اینکه با زبانی جز زبانِ مادریتان آشنا اید. ایرادِ خیلی از ترجمهها ازقضا بخاطرِ آشناییِ نابسنده با زبانِ مقصد است که خیلی وقتها همان زبانِ مادریِ شخص است. شاید مثلِ خیلیها بهصرفِ اینکه با زبانی جز زبانِ مادریتان آشنایی دارید گمان میکنید میتوانید دست به کارِ ترجمه بزنید. ولی فراموش نکنید که زبانِ دوم را نیز از راه آشنایی با زبانِ اولتان آموختهاید و زینرو هرچه زبانِ اول را بهتر بدانید زبانِ دوم را هم بهتر خواهید دانست.
نکته اینجا این است که گویشورِ یک زبان بودن همیشه به معنای دانستنِ آن زبان نیست. دانستنِ یک زبان نیاز به بازاندیشیِ زبان، یعنی ابژهکردنِ زبان و شناختِ آن، دارد درحالیکه گویشور زبان را نه زبانآگاهانه بلکه بطور طبیعی و «تودستی»[1] به کار میگیرد.
۴
ترجمه را با عجله انجام ندهید. ترجمههایی که با عجله انجام میشوند معمولاً خوب از آب درنمیآیند. وسواس و درنگ هر جای دیگر بد باشد در ترجمه پیآیندهای خوبی دارد. بهتر است به فهمِ اولیهتان اعتمادِ سَددرسَد نکرده و همیشه با کمی تردید پیش بروید. این کار احتمالِ خطای شما را کاهش میدهد. برای یک نمونه، خیلی جاها ممکن است درواقع با یک اصطلاح طرف باشید و شتاب باعث شود نادانسته خودِ واژهها را ترجمه کنید.
اگر مترجمِ خوبی باشید با خواندنِ ترجمهی دیگران خواهید فهمید که مترجم بهواقع چقدر زحمت، دقت، و حوصله به خرج داده است. مثلِ کمابیش هر جای دیگر، در زمینهی ترجمه هم کمیت و کیفیت نسبتی کمابیش عکس دارند. برای همین است که ترجمههای برخی مترجمانِ خیلی پرکار چندان به دل نمینشیند!
۵
نخست ببینید آیا خودتان ترجمهتان را میفهمید!
همیشه میتوانید ترجمهتان را به دیگران بدهید که نظر بدهند، ولی دمِدستترین سنجه برای بررسیِ ترجمهتان این است که ببینید آیا خودتان آن را میفهمید. اگر یک جمله از ترجمهتان را درست نفهمیدید، تردید نکنید که آن جمله را اشتباه ترجمه کردهاید. و اگر شمارِ جملههایی که خودتان آنها را درست نمیفهمید در ترجمهتان زیاد است، باید بدانید که ترجمهی آن متن کارِ شما نیست و بهتر است بیخیالِ آن شوید.
فهمِ خواننده فرع بر فهمِ مترجم است. نمیتوانید از خواننده فهمیدنِ آنچه خودتان نمیفهمید را توقع داشته باشید. گاهی هم پیش میآید که مترجم هر چه زور میزند معنای جملهای از نویسنده را نمیفهمد و برای همین بهاصطلاح از خودش مایه میگذارد و، با نظر به پیش و پسِ جمله، آن را جوری ترجمه میکند که، گرچه فهمیدنی ست، معلوم نیست واقعاً درست باشد. این کار هم با اخلاقِ ترجمه نمیخواند. باید با خودتان روراست باشید و بکوشید تکتکِ جملههای نویسنده را بفهمید.
۶
بارها و بارها ترجمهتان را بازخوانی کنید.
مترجمانِ خوب راضی نمیشوند ترجمهشان را تنها با یکی–دو بار بازخوانی به دستِ انتشار بسپارند؛ آنها برای ترجمههایشان احساسِ مسئولیت میکنند.
بهتر است بازخوانیِ ترجمه را با فاصلههای زمانی انجام دهید. البته هیچ کاری دشوارتر از آن نیست که آدم نوشتهی خودش را برای چندمین بار بازخوانی کند. احساسِ تکراریبودن ممکن است نگذارد عیبهای کارتان را کشف کنید. برای همین بهتر است بازخوانی را کمکم و خردهخرده انجام دهید.
هرچه در کارِ ترجمه کارکشتهتر میشوید نیاز به بازخوانی خودبهخود کمتر میشود. به یاد داشته باشید که وقتی ترجمهتان را به دستِ انتشار سپردید دیگر کار از کار گذشته است: ترجمهبلدها دربارهی کارِ شما داوری خواهند کرد، به اشتباههای فاحشِ شما خواهند خندید، و حتا بر آن نقد خواهند نوشت. درست است که همیشه میتوانید در چاپهای بعدی ترجمهتان را اصطلاح کنید، اما همینکه کارتان منتشر شد دیگر برای همیشه آنجا هست و برای خودش هستیِ جداگانهای دارد. آن ترجمهی حالبههمزنی که من چهار سال پیش خریدم هنوز آنجا در گوشهی اتاقم در قفسهی کتابهای بیارزش افتاده است. چندی پیش مترجم را دیدم و فقط توانستم با بیانی نامستقیم به او پیشنهاد کنم بجای ترجمهکردن فوتبال تماشا کند.
۷
قواعدِ نشانهگذاری را به طور جدی بیاموزید. بهترین کار برای یادگرفتنِ قواعدِ نشانهگذاری این است که نوشتههای کسانی که زباندان و ترجمهبلد هستند، و نه هر پرنویسِ بدنویسی را، بخوانید و در نشانهگذاریشان دقیق شوید. بیشک یک ویراستارِ خوب میتواند نشانهگذاریِ ترجمهی شما را کمی سروسامان بخشد، ولی نشانهگذاری تا اندازهای هم با خودِ کارِ ترجمه گره میخورد.
همچنین به یاد داشته باشید که نشانهگذاری از منطقِ معنارسانی پیروی میکند که همانا روانسازیِ خوانش و آسانسازی فهم است. پس اینجور نیست که آزاد باشید مثلاً هر جای جمله که دلتان خواست «ویرگول» بگذارید. برای مثال، درست نیست در جایی از جمله ویرگول بگذارید صرفاً بخاطرِ اینکه در آنجا نفستان بند میآید.
یک ترفندِ خوب برای یادگرفتنِ نشانهگذاری این است که ساختارِ معناییِ جملهها را دریابید. هر جملهای، هرچند ساده، از نهاد و گزاره درست شده است. نهاد چیزی ست که جمله دربارهی آن حرف میزند و گزاره حرفی ست که دربارهی نهاد زده میشود که این بخش نیاز به یک کارواژه (فعل) دارد. پس چندان دشوار نیست دریابیم که گذاشتنِ ویرگول میان نهاد و گزاره با منطقِ معنارسانی سازگار نیست، هرچند خیلیها این کار را میکنند. زینرو، در جملههایی که بیش از اندازه بلند بوده و چندین پاره را در دلِ خود دارند، ویرگولها باید دوتا-دوتا بیایند جوری که یکی دیگری را پشتیبانی کند. با این کار، نهاد پیش از ویرگولِ نخست و گزاره پس از ویرگولِ دوم قرار گرفته و بطورمنطقی به هم مرتبط خواهند بود. به این الگو بنگرید: نهاد،…، گزاره. با این روش میتوانید تا جایی که در گنجایشِ جمله است پارههایی بر جملهتان بیافزایید بیآنکه منطقِ معنارسانی به هم بخورد. همچنین، تشخیصِ اینکه نشانهی «؛ » را باید کجای متن گذاشت کارِ هرکس نیست.
۸
با ترجمهتان وَر بروید. با تکتکِ جملههایتان وَر بروید و پارههای آن را پسوپیش کنید تا به زیباترین و خوشخوانترین ساختارها برای آنها دست یابید. این وَررفتنها ترجمهی شما را هرچه بهتر میکند.
زبانها از ساختاربندیهای یکسانی پیروی نمیکنند و زینرو ترجمه چیزی بیش از گذاشتنِ واژهها بجای همدیگر است. بکوشید جملههای پیرو و بندهای موصولی را به بهترین شکل درون جملهی پایه جایابی کنید. زینبیش، هریک از سازههای جمله را باید در مناسبترین جای جمله بگذارید. برای نمونه، قید را در جاهای مختلف جمله میتوان گذاشت اما در هر جملهای یک جای خاص بهترین جا برای آن است.
۹
بکوشید برای هر واژهای بهترین معادل را بیابید. به یاد داشته باشید که یک معادلِ درست همیشه بهترین معادل نیست. گرچه بهکاربردنِ معادلهای درست از خطای در فهم بازمیدارد، بهکاربردنِ بهترین معادلها فهم را آسانتر و روانتر میکند. برای یافتنِ بهترین معادلها لازم است بیش از یکی–دو واژهنامه را ببینید و معادلهای مختلف را در جملهی موردنظرتان بگذارید تا بفهمید کدامیک رساتر و زودیابتر است. همچنین، مراقب باشید که «معنای اول» شما را افسون نکند؛ [2] معمولاً مترجمانی که چندان کارکشته نیستند برای بسیاری از واژهها معادلهای دمدستی دارند. باید بدانید که یک معادلِ دمدستی همیشه بهترین معادل نیست و گاهی کاربردِ آن در یک متن حتا نادرست است. برای نمونه، در یک متنِ زمینشناختی، صفتِ «انتقادی»[3] برای «سیلاب» فقط خواننده را به خنده خواهد انداخت.
۱۰
نُه فرمانِ بالا را در نظر بگیرید، آن هم با عزیمت از این تصمیم یا باور که شما مترجم هستید نه حقهباز.
در این نوشتار فرض شده است که شما شارلاتان نیستید بلکه به معنایی از «خوبی»/«بدی» یا «درستی»/«نادرستی» اعتقاد دارید. اگر این جور نیست و شما به چیزی نمیاندیشید جز سودِ شخصیِ خود به هر وسیلهی ممکن، آنگاه هیچیک از نکتههایی که در این نوشتار آمده است برایتان اهمیتی نخواهد داشت، نه نویسنده، نه مخاطب، نه زبان، و نه حتا نامِ نیک. البته این نوشتار شما را یک قدیس هم فرض نمیکند؛ بسیار طبیعی ست که به فکرِ درآوردنِ «پول» یا کسبِ «شهرت» باشید، یا به فکرِ «ارتقای علمی» باشید که قرار است پول و شهرت را به همراه داشته باشد. در زمانهای که نگرشِ سرمایهدارانه هرچه ناگزیرتر میشود، قابلدرک است که شما کوچکترین کاری را «مفت» انجام ندهید و صرفاً به فکرِ کارِ فرهنگی و ترویجِ علم و این جور چیزها نباشید. منتها به یاد داشته باشید که پول، شهرت، و اتقای علمی باید تنها و تنها در برابرِ «کار و زحمت» به شما داده شود. اگر جز این باشد، کارِ شما هیچ فرقی با دزدی ندارد جز اینکه یک دزدیِ دو–رویانه است. زینسان، همه چیز در درجهی نخست مربوط میشود به اینکه شما میخواهید چه جور آدمی باشید، یک شارلاتانِ بیملاحظه یا یک آدمِ درستکار. پس تکلیفتان را با خودتان روشن کنید— آیا میخواهید شارلاتان باشید؟
پانویسها
[1] با نظر به مفهوم «تودستی» در اندیشهی فیلسوفِ آلمانی مارتین هایدگر.
[2] اشاره به این مقاله: سیروس پرهام، .افسون معنای اول. نشر دانش. شماره ۷۹ و ۰ . صص۹-۱۱. آذر و اسفند ۱۳۷۲.
[3] critical
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر